《خاطرات آزاردهنده》
روی آخرین عکس ضربه زدم و نگاهی کلی روی همه عکس ها انداختم و همین برای یادآوری دوباره همه چیز کافی بود.
عکس اول:
- هی! اون لاک قرمز من نیست؟
+ خب منم زدم. خوب شده؟
- بد نیست
عکس دوم:
پشتش بهم بود و به دریا نگاه می کرد. با شنیدن صدایی که از دوربین گوشیم اومد، سمتم برگشت.
- خیلی قشنگ شد! ببین
عکس سوم:
درحالی که آروم می خندیدم، دوربین رو بهش نزدیک تر کردم و از موهای بهم ریخته اش، چشمای بسته و دستش که کنارش افتاده بود عکس گرفتم. هم بامزه ست و هم خنده دار!
عکس چهارم و پنجم:
+ پاکشون کن!
گوشی رو با بالا بردن دستم ازش دور کردم.
- ولی خوب افتادی. اینکه داشتن بهت غذا می دادن که خجالت نداره.
+ نمی شد به جای دستام جای دیگه ای بشکنه؟
- به هرحال اینم یه تجربه ست.
عکس ششم:
- دقتت عالیه
+ نمی خوام ناخناتو خراب کنم. معلومه که دقت می کنم.
عکس هفتم:
- بیا نزدیک تر
و سمت خودم کشوندمش. با خنده گفت:
+ یکم آروم تر!
و همون لحظه عکس گرفته شد.
روی حذف زدم و همه عکسا پاک شدن. اشک هام روی صفحه گوشی می ریختن.
- تنها کسی که فکر نمی کردم ترکم کنه تو بودی. ممنون که کاری کردی تا دیگه هیچ کسی رو نداشته باشم.
صفحه گوشی رو خاموش کردم و با بستن چشمام سعی کردم تا اون خاطرات رو مثل عکس ها از حافظه ام برای همیشه پاک کنم.
M.H🤍
عکس اول:
- هی! اون لاک قرمز من نیست؟
+ خب منم زدم. خوب شده؟
- بد نیست
عکس دوم:
پشتش بهم بود و به دریا نگاه می کرد. با شنیدن صدایی که از دوربین گوشیم اومد، سمتم برگشت.
- خیلی قشنگ شد! ببین
عکس سوم:
درحالی که آروم می خندیدم، دوربین رو بهش نزدیک تر کردم و از موهای بهم ریخته اش، چشمای بسته و دستش که کنارش افتاده بود عکس گرفتم. هم بامزه ست و هم خنده دار!
عکس چهارم و پنجم:
+ پاکشون کن!
گوشی رو با بالا بردن دستم ازش دور کردم.
- ولی خوب افتادی. اینکه داشتن بهت غذا می دادن که خجالت نداره.
+ نمی شد به جای دستام جای دیگه ای بشکنه؟
- به هرحال اینم یه تجربه ست.
عکس ششم:
- دقتت عالیه
+ نمی خوام ناخناتو خراب کنم. معلومه که دقت می کنم.
عکس هفتم:
- بیا نزدیک تر
و سمت خودم کشوندمش. با خنده گفت:
+ یکم آروم تر!
و همون لحظه عکس گرفته شد.
روی حذف زدم و همه عکسا پاک شدن. اشک هام روی صفحه گوشی می ریختن.
- تنها کسی که فکر نمی کردم ترکم کنه تو بودی. ممنون که کاری کردی تا دیگه هیچ کسی رو نداشته باشم.
صفحه گوشی رو خاموش کردم و با بستن چشمام سعی کردم تا اون خاطرات رو مثل عکس ها از حافظه ام برای همیشه پاک کنم.
M.H🤍
۳.۷k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.