رویایی که تبدیل به واقعیت شد پارت ۵۰
کوک:گائول قشنگ بگو دوسم داری من:دوست دارم (یه حسی بهم میگه انگار میخوان ببرن بکشنش😶😂😂🤣🤣میگه دوست دارم )کوک:من بیشتر نامجون:گوشه عزیزم😐 جینم میخندید جین:یاع یاع یاع😂😂🤣🤣🤣 کوک:جین نخند یه بلایی سرت میارما جین:برو بابا یهو یه چیزی اومد دستش کوک:گائول خمشو خم شدم اون چیزی که دستش بود و پرت کرد به جین خورد تو کلش من:😂😂🤣🤣🤣 جین:آیییی😐 کوک:دفع آخرت باشه میخندی به من من:دعوا نکنید کوک:گائول😭😭😭 من:فدات شم گریه نکن جیگرم کباب شد خوب منم دارم میام کوک:بیا نامجون اونو انداخته بود رو شونش کوک:هیونگ بزارم زمین نامجون:میزارمت ولی هیچ کاری نمیکنیا کوک:خیله خوب رفتیم به سمت محل اجرا پشت صحنه من میکاپمو روشون انجام دادم آخر جونگ کوک بود رفتم سمتش میکاپش کردم همینجوری بهم زل زده بود منم به زور داشتم تحمل میکردم که میکاپش تموم شد و رفت تا لباس بپوش قبل از این که پاشه دستشو زد به دستم ولی نمی تونست بگیرش و این آزارش میداد😂 (بمیرم هی میومد دستمو بگیره اما چون هی رد میشدن نمی تونست دستشو مینداخت😭😭) بعد رفت ولی بدون اینکه کسی بفهمه از بغلم رد شد و در گوشم گفت دارم میمیرم ازاین که نمی تونم لمست کنم و بعد لبشو یه کوچولو زد به گونم و رفت منم واکنش نشون ندادم و جونگ کوک رفت منم نشستم روصندلی کارم تموم شده بود فقط رفتم سمتشون تا میکاپشونو بهتر کنم لباساشونو پوشیدن و اومدن اومدن من یکی که مردم از بس جذاب بودن مخصوصا کوک همون موقع انگار یکی اومد و یه آب قند داد بهم (شبی این انیمه ها هستن یهو میان کنارت 😂😂🤣🤣 با یه قیافه باحال ) میخواستم بریزم رو سرم ولی هواسم بود بعد آوردم جلو دهنم و خوردم من:چقدر شیرین بود عق🤢 انگار کله قندونو توش خالی کردن عق🤢 رفتم اونور نگاه نکردم دیگه رفتم سمت دسشویی که جونگ کوکم یه بهونه جور کرد و گفت من برم دسشویی بعد اومد دنبال من و بعد اومد از پشت گرفتم چرخوندم و چسبوندم به دیوار من:جونگ کوک چیکار میکنی الان یگی میبینه کوک:نمیبینه بابا دارم میمیرم از بس که نمی تونم لمست کنم پاهاشو میکوبید رو زمین و آروم داد میزد کوک:ای خدااااا بعد دستشو آورد جلوم به نشونه اینکه بخواد خفم کنه از یه طرفم خودش خیلی جذاب شده بود بعد یه بوس زد رو لبام یهو یکی اومد اینه برق جدا شدیم و رفتیم مثلا دستامونو شستیم و جونگ کوک سوت میزد و بعد جونگ کوک رفت از پشتم رد شد و دستشو زد به کمرم و گفت کوک:شب یه دل سیر باهات کار دارم من:☺ بعد رفت منم پشتش رفتم اجرا شروع شد و همه شون رفتن رو سن و شروع کردن به خوندن منم از اونور نگاشون میکردم چشم جونگ کوک همش به من بود منم میگفتم من:جلو رو نگاه کن 😂 بعد جلو رو نگاه کرد و کارشو ادامه داد و یکی منو صدا زد اسمش لوفا بود
۱۴.۴k
۱۵ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.