رمان تحسین برانگیز ( p12 )

پارت دوازدهم :
راوی :
حسام همین طور از حرف های خزان عصبی بود فقط همینش مونده بود که بالا هم بره ولی وقتی خورشید بلند شد ، دیگه مجبور بود .
برعکس حسام ، کوک دلش میخواست بهترین خودش و به نمایش بزاره با اینکه دلیلش و نمیدونست .
خورشید هم دلش میخواست تمرین کردن کوک و ببینه. از وقتی به کره رسیده بودن اصلا به حسام فکر نکرده بود چه برسه به گذشته .
کوک :« خب اینجا ۵ طبقه داره که طبقه اول که دیدید اتاق نشیمن ، تلویزیون ، آشپزخانه ، اتاق غذاخوری و سالن مهمونی و شامل میشه و نیم طبقه اول گلخونه هستش که آجوما خیلی دوستش داره .
طبقه دوم کاملا برای مهمان است به جز یه اتاق که برای آجوماست . نیم طبقه دوم کتابخونه است .
و طبقه سوم اتاق من ، استادیوم خونگی یا همون اتاق کار ، سالن دنس رو شامل میشه .
۲ طبقه هم زیر زمین داریم که طبقه زیر ما بار خونگی و یه اتاق گیم داره و طبقه زیرش شامل استخر و باشگاه است .
خب رسیدیم . »
دهان همه باز مونده بود این پسر ۲۸ سالشه و انقدر درآمد داره که یه عمارت ۵ طبقه بسازه .
:)