برایت خاطراتی بر روی این دفتر سفید نوشتم,
برایت خاطراتی بر روی این دفتر سفید نوشتم,
که هیچکسی نخواهد توانست چنین خاطرات شیرینی را...
برای بار دوم برایت باز گوید...
چرا مرا شکستی ؟چرا؟
اشعاری برایت سرودم,
که هیچ مجنونی نتوانست مهربانی و مظلومیت چهره ات را توصیف کند...
چرا تنهایم گذاشتی ؟چرا؟
چهره پاک و معصومت را هزار بار بر روی ورق های باقی مانده وجودم نگاشتم...
چرا این چنین کردی با من ؟چرا؟
زیباترین ستارگان آسمان را برایت چیدم...
خوشبو ترین گلهای سرخ را به پایت ریختم...
چرا این چنین شد/؟چرا؟
من که بودم؟
که هستم به کجا دارم می روم...
که هیچکسی نخواهد توانست چنین خاطرات شیرینی را...
برای بار دوم برایت باز گوید...
چرا مرا شکستی ؟چرا؟
اشعاری برایت سرودم,
که هیچ مجنونی نتوانست مهربانی و مظلومیت چهره ات را توصیف کند...
چرا تنهایم گذاشتی ؟چرا؟
چهره پاک و معصومت را هزار بار بر روی ورق های باقی مانده وجودم نگاشتم...
چرا این چنین کردی با من ؟چرا؟
زیباترین ستارگان آسمان را برایت چیدم...
خوشبو ترین گلهای سرخ را به پایت ریختم...
چرا این چنین شد/؟چرا؟
من که بودم؟
که هستم به کجا دارم می روم...
۶۴۰
۱۴ آذر ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.