سناریو
ازدواج اجباری
پارت 10
ا. ت: 100نفر خودمون جزو 100نفر اصلی تو کره شدن
امتحان های قبلی هم تاثیر داشت
.د.خ: آره، خیلی خوبه
ا. ت: کلا400نفر میخواستن
د. خ: اوهوم
ا. ت: واقعا گل کاشتید دمتون گرم
د. خ: خواهش میکنم استاد، ماباید از شما تشکر کنیم
پرش زمانی به استخر
جونگ کوک: واقعا باهات راحت بودن دخترا
ا. ت: اوهوم من برم لباسمو عوض کنم
(پارت قبل اسلاید دوم)
جونگ کوک: ا. ت اومدیی
ا. ت: اوهوم بریم
رفتیم داخل استخر
جونگ کوک تو ذهنش: این دختر خیلی خوش هیکله
یه نفر از پشت زد به شونم
پشتو نگاه کردم
ا. ت: عه مربی چطورین
م. ی:ناراحتم
ا. ت: چرا
م. ی: تو دیگه مسابقه نمیدی
خیلی لجبازی، تو بودی همچی خوب پیش میرفت
ا. ت: دیگه سر کار کارا زیاد شد الان یه بیمارستان دارم....
م. ی: بهونه نیار یه ساعت میخوای آزمون بدی بری، راستی ازدواج کرد ی
ا. ت: اوهوم ، معرفی میکنم مربی شنام موقعی کره اومدم این آقا مربی من شد
و مسابقه میدادم الان2ساله که مسابقه نمی دم
جونگ کوک: چه کار زشتی میکنی ، از فردا میای مسابقه میدی
ا. ت: جان من وقت ندارم سرکارم............
جونگ کوک: نه نه نه میایی
م. ی: عالی شد ثابت نام کنم برات
ا. ت: آره ( بالحن آروم)
با اخم به کوک نگاه کردم قدم های بزرگ تر برداشتم و شیرجه زدم داخل استخر
جونگ کوک تو ذهنش: وا چرا اینطوری کرد من برای خودش کردم
م. ی اومد طرفم : دوشنبه مسابقه دارم
ا. ت: ببین وقت های که مسابقه بهم بگو بیام مسابقه بدم
من برای تمرین نمی یام اوکی
م. ی: باشه
رفت دستمو مشت کردم زدم روی سکوی استخر
اه لعنت برتو جونگ کوک نمی تونست بهش بگم اگه میگفتم لج میکرد آروم میرفت
ویو جونگ کوک: ا. ت منو با عصبانیت میبینه
خیلی سریع هم شنا میکنه
بهتر که طرفش نرم
ویو ا. ت: دلم میخواد بزم بکشمش
پرش زمانی به بعد استخر
جونگ کوک پشتم راه اوفتاده بود رسیدیم خونه
ا. ت: من شام نیستم
جونگ کوک: منم باهات میام
ا. ت: نه نمیخوام
جونگ کوک: چرا
ا. ت:به تو ربط نداره فهمیدی
جونگ کوک: من الان چی بخورم🥺
ا. ت: قبلا تنهایی چیکار میکردی
جونگ کوک: ..........
رفتم سوار ماشین شدم
رفتم بیرون یه فست فود فروشی رفتم
نشستم یه دل سیر غذا خوردم دلم برای جونگ کوک سوخت براش یه همبرگر
گرفتم با یه پرس سیب زمینی
اومدم خونه دیدم جونگ کوک داشت تخم مرغ میزد
ا. ت: تو الان آشپزی بلد نیستی
جونگ کوک: تو کی اومدی
بعد با اخم گفت : آره بلد نیستم مشکلیه
جونگ کوک خیلی نینیه
گیلیگیلی
ا. ت: حالا ناراحت نشو بیا برات غذا گرفتم
جونگ کوک: نمی خوام تخم مرغ میزنم میخوردم
غذا گذاشتم روی میز تخمه مرغو از دستش گرفتم
ا. ت: برو بخور بچه کوچولو
پارت 10
ا. ت: 100نفر خودمون جزو 100نفر اصلی تو کره شدن
امتحان های قبلی هم تاثیر داشت
.د.خ: آره، خیلی خوبه
ا. ت: کلا400نفر میخواستن
د. خ: اوهوم
ا. ت: واقعا گل کاشتید دمتون گرم
د. خ: خواهش میکنم استاد، ماباید از شما تشکر کنیم
پرش زمانی به استخر
جونگ کوک: واقعا باهات راحت بودن دخترا
ا. ت: اوهوم من برم لباسمو عوض کنم
(پارت قبل اسلاید دوم)
جونگ کوک: ا. ت اومدیی
ا. ت: اوهوم بریم
رفتیم داخل استخر
جونگ کوک تو ذهنش: این دختر خیلی خوش هیکله
یه نفر از پشت زد به شونم
پشتو نگاه کردم
ا. ت: عه مربی چطورین
م. ی:ناراحتم
ا. ت: چرا
م. ی: تو دیگه مسابقه نمیدی
خیلی لجبازی، تو بودی همچی خوب پیش میرفت
ا. ت: دیگه سر کار کارا زیاد شد الان یه بیمارستان دارم....
م. ی: بهونه نیار یه ساعت میخوای آزمون بدی بری، راستی ازدواج کرد ی
ا. ت: اوهوم ، معرفی میکنم مربی شنام موقعی کره اومدم این آقا مربی من شد
و مسابقه میدادم الان2ساله که مسابقه نمی دم
جونگ کوک: چه کار زشتی میکنی ، از فردا میای مسابقه میدی
ا. ت: جان من وقت ندارم سرکارم............
جونگ کوک: نه نه نه میایی
م. ی: عالی شد ثابت نام کنم برات
ا. ت: آره ( بالحن آروم)
با اخم به کوک نگاه کردم قدم های بزرگ تر برداشتم و شیرجه زدم داخل استخر
جونگ کوک تو ذهنش: وا چرا اینطوری کرد من برای خودش کردم
م. ی اومد طرفم : دوشنبه مسابقه دارم
ا. ت: ببین وقت های که مسابقه بهم بگو بیام مسابقه بدم
من برای تمرین نمی یام اوکی
م. ی: باشه
رفت دستمو مشت کردم زدم روی سکوی استخر
اه لعنت برتو جونگ کوک نمی تونست بهش بگم اگه میگفتم لج میکرد آروم میرفت
ویو جونگ کوک: ا. ت منو با عصبانیت میبینه
خیلی سریع هم شنا میکنه
بهتر که طرفش نرم
ویو ا. ت: دلم میخواد بزم بکشمش
پرش زمانی به بعد استخر
جونگ کوک پشتم راه اوفتاده بود رسیدیم خونه
ا. ت: من شام نیستم
جونگ کوک: منم باهات میام
ا. ت: نه نمیخوام
جونگ کوک: چرا
ا. ت:به تو ربط نداره فهمیدی
جونگ کوک: من الان چی بخورم🥺
ا. ت: قبلا تنهایی چیکار میکردی
جونگ کوک: ..........
رفتم سوار ماشین شدم
رفتم بیرون یه فست فود فروشی رفتم
نشستم یه دل سیر غذا خوردم دلم برای جونگ کوک سوخت براش یه همبرگر
گرفتم با یه پرس سیب زمینی
اومدم خونه دیدم جونگ کوک داشت تخم مرغ میزد
ا. ت: تو الان آشپزی بلد نیستی
جونگ کوک: تو کی اومدی
بعد با اخم گفت : آره بلد نیستم مشکلیه
جونگ کوک خیلی نینیه
گیلیگیلی
ا. ت: حالا ناراحت نشو بیا برات غذا گرفتم
جونگ کوک: نمی خوام تخم مرغ میزنم میخوردم
غذا گذاشتم روی میز تخمه مرغو از دستش گرفتم
ا. ت: برو بخور بچه کوچولو
۲۱.۰k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.