مانده از شبهای دورادور

مانده از شب‌های دورادور
بر مسیر خامش جنگل
سنگ‌چینی از اجاقی خُرد،
اندرو خاکستر سردی.

همچنان کاندر غبار اندوده‌ی اندیشه‌های من ملال‌انگیز
طرح تصویری در آن هر چیز
داستانی حاصلش دردی.

روز شیرینم که با من آتشی داشت
نقش ناهمرنگ گردیده
سرد گشته، سرد گردیده
با دم پاییز عمر من کنایت از بهار روی زردی
همچنانکه مانده از شب‌های دورادور
بر مسیر خامش جنگل
سنگ‌چینی از اجاقی خرد
اندرو خاکستر سردی

#نیما_یوشیج
@dastkhatcafe
دیدگاه ها (۱)

می گویند برای خودت مردی شده ایاز مرز می گذریبی آنکه فرمان ای...

دلت رابتکاناشتباهاتت وقتی افتادروی زمینبگذارهمانجابماندفقط ا...

گیرم به فال نیک بگیرم بهار راچشم و دلی برای تماشا و فال کو‌؟...

اگر من نبودمبه کدام آه ، خم می‌شدی ؟و اگر تو نبودیکدام نوازش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط