پارت ۱۰
#ژان
چویویی رو بردم بیرون تا بهش قضیرو بگم و پیش خودش این راض نگه داره تا خودم به بقیه بگم بردمش بیرون و بهش گفتم هوی تو کی انقدر منحرف شدی نزار برم همچیو بگم غلط نکن خودم میگم بگو اون چی بود من دیدم یکم گلومو ساف کردم اهم اهم اوم خوب خوب من و باوشی خیلی وقت پیشا عاشق هم بودیم باهم هم محلی بودیم و از هم خوشمون اومد تا اینکه باوشی اومد به شانگهای من خودم بعد اینکه باوشی رفت منم هفته بعدش رفتم اونجا منو بردن تا ازم تست خوانندگی و بازیگری بدم تا اینکه اومدم به گروه شما تا اینکه من بلخره بعد سه سال باوشی رودیدم و همون لحظه اول که اومد از در تو شناختمش حالا فهمیدی من و باوشی عاشق همیم یه عشق چندین و چند سالس که بعد سه سال هنوزم عشقمون پاورجاست و هیچ مشکلی پیش نیومده اینارو به چویویی گفتم تا دهنشو بست 😥یه هوف کشیدم و گفتم آخیش راحت شدم بعد پاشدم رفتم تو اتاق رفتم دیدم اینه یه پیشی خیلی کیوت خوابیده دلم نیومد بیدارش کنم برای همین یه سر رفتم به کمپانی تا مرخسی بگیرم برای یه هفته مرخسیرو گرفتم و برگشتم پیش باوشی رفتم پبشش آروم آروم درو باز کردم دیدم بیداره و رنگش اینه گچ دیوار شده درو باز کردم دویید طرفش بهش گفتم باوشی باوشی چیشده عشقم خوبی چرا رنگت پریده وای باوشی گفت چیزی نیست خواب بد دیدم یهو از خواب پریدم رفتمو براش یه لیوان آب آوردم تا بخوره لیوان آب خورد تا یکم حالش جااومد بعد دو ساعت که کنارش بودم و دستاشو گرفته بودم دکتر اومد تو دکتر حال باوشی رو دید و سرمش تموم شده بود دکتر گفت سرم ایشون تموم شده فقط شما با خانوم نسبتی (به تو چه😐)ژان حول شد و گفت م م من شوهرشم باوشی از اون طرف هنگ کرد که دکتر رفت بیرون و گفت میتونید ببریدش دکتر رفت بیرون منم خجالت کشیدم و گفتم ببخشید واقعا حل شدم ببخشید بعد باوشی خندید و گفت ههه عب نداره حل شدی دیگه قیافشو ببین 😂عب نداره سرتو بگیر بالا ببینم🙂سرمو گرفت بالا و بهش نگاه کردم هیچ وقت نمیدونستم وقتی که اون میخنده انقدر کیوت و خوشگل میشه (سرتون درد نکن 😂😍)همینو جلو روش گفتم باوشی گفتش هان دستشو گرفتم و گفتم میدونستی وقتی میخندی خیلی خوشگل میشی و زمانی که گریه میکنه اون چشمات چقدر قشنگ میشه خجالت کشید و یه لبخند کوچولو زد بهم گفت دوست دارم همیشه بختدی خندتو به جز من به کسی نشون نده حتی گریه هاتو😍اونم تایید کرد و گفت باشه قول میدم خندمو به جز تو به کسه دیگه ای نشون ندم انگوشت کوچیکمو آوردم و گفتم قول بده منم انگوشتشو گرفتم و خیلی کیوت انگوشت شستشم به شستم وصل کرد قول و داد و گرفتم لبامو رو لباش گذاشتم یه بوس طولانی کرد که نفسش کم آورد ازش جدا شدم
چویویی رو بردم بیرون تا بهش قضیرو بگم و پیش خودش این راض نگه داره تا خودم به بقیه بگم بردمش بیرون و بهش گفتم هوی تو کی انقدر منحرف شدی نزار برم همچیو بگم غلط نکن خودم میگم بگو اون چی بود من دیدم یکم گلومو ساف کردم اهم اهم اوم خوب خوب من و باوشی خیلی وقت پیشا عاشق هم بودیم باهم هم محلی بودیم و از هم خوشمون اومد تا اینکه باوشی اومد به شانگهای من خودم بعد اینکه باوشی رفت منم هفته بعدش رفتم اونجا منو بردن تا ازم تست خوانندگی و بازیگری بدم تا اینکه اومدم به گروه شما تا اینکه من بلخره بعد سه سال باوشی رودیدم و همون لحظه اول که اومد از در تو شناختمش حالا فهمیدی من و باوشی عاشق همیم یه عشق چندین و چند سالس که بعد سه سال هنوزم عشقمون پاورجاست و هیچ مشکلی پیش نیومده اینارو به چویویی گفتم تا دهنشو بست 😥یه هوف کشیدم و گفتم آخیش راحت شدم بعد پاشدم رفتم تو اتاق رفتم دیدم اینه یه پیشی خیلی کیوت خوابیده دلم نیومد بیدارش کنم برای همین یه سر رفتم به کمپانی تا مرخسی بگیرم برای یه هفته مرخسیرو گرفتم و برگشتم پیش باوشی رفتم پبشش آروم آروم درو باز کردم دیدم بیداره و رنگش اینه گچ دیوار شده درو باز کردم دویید طرفش بهش گفتم باوشی باوشی چیشده عشقم خوبی چرا رنگت پریده وای باوشی گفت چیزی نیست خواب بد دیدم یهو از خواب پریدم رفتمو براش یه لیوان آب آوردم تا بخوره لیوان آب خورد تا یکم حالش جااومد بعد دو ساعت که کنارش بودم و دستاشو گرفته بودم دکتر اومد تو دکتر حال باوشی رو دید و سرمش تموم شده بود دکتر گفت سرم ایشون تموم شده فقط شما با خانوم نسبتی (به تو چه😐)ژان حول شد و گفت م م من شوهرشم باوشی از اون طرف هنگ کرد که دکتر رفت بیرون و گفت میتونید ببریدش دکتر رفت بیرون منم خجالت کشیدم و گفتم ببخشید واقعا حل شدم ببخشید بعد باوشی خندید و گفت ههه عب نداره حل شدی دیگه قیافشو ببین 😂عب نداره سرتو بگیر بالا ببینم🙂سرمو گرفت بالا و بهش نگاه کردم هیچ وقت نمیدونستم وقتی که اون میخنده انقدر کیوت و خوشگل میشه (سرتون درد نکن 😂😍)همینو جلو روش گفتم باوشی گفتش هان دستشو گرفتم و گفتم میدونستی وقتی میخندی خیلی خوشگل میشی و زمانی که گریه میکنه اون چشمات چقدر قشنگ میشه خجالت کشید و یه لبخند کوچولو زد بهم گفت دوست دارم همیشه بختدی خندتو به جز من به کسی نشون نده حتی گریه هاتو😍اونم تایید کرد و گفت باشه قول میدم خندمو به جز تو به کسه دیگه ای نشون ندم انگوشت کوچیکمو آوردم و گفتم قول بده منم انگوشتشو گرفتم و خیلی کیوت انگوشت شستشم به شستم وصل کرد قول و داد و گرفتم لبامو رو لباش گذاشتم یه بوس طولانی کرد که نفسش کم آورد ازش جدا شدم
۶.۰k
۲۰ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.