رویایی که تبدیل به واقعیت شد پارت ۴۵
جیهوپ:ببر ببر تا چیز دیگه ای ندیده بعد جونگ کوک اومد زیر پامو با کمرمو گرفت منو بغل کرد و برد من:کجا میبریم کوک:تو اتاق خیلی مسط شدی بردتم تو اتاق و گذاشتم رو تخت
از زبون جونگ کوک
بردمش رو تخت خوابوندمش بعد رفت سراغ یکی از دکمه ها لباسش بالاش و فقط اونو باز کرد تا یکم نفس بکشه کوک:گرمته من:خیلی رفتم پنجرهرو باز کردم چشمم افتاد به یه گردنبند خوشگل اصلا نمیدونستم یه گردنبدند داره شایدم امروز بسته ازش پرسیدم من:گائول گائول:هوم من:این گردنبندت روش نوشته بودk من:کی اول اسم کیه گائول:اول اسم تو من:کجا درستش کردی گائول:من اینو ایران بودم داشتم یه روزم نزاشتم خراب شه اینو بابام درست کرد و داد بهم خودم گفتم درستش کنه من:چقدر قشنگه گائول:خیلی اسمتو خوشگلش کرده😍 من:عزیز دلم هنوز مسط بود تو مسطیم خوشگل بود ولی این جذاب بود گائول:جونگ کوک یه چیزی میگم فکر کنم میمیری از خنده من:بگو گائول:اون موقع که مسط شده بودم میدونی اسم تو رو صدا میزدم اینه این دیوونه ها😂🤣🤣🤣🤣😂 در همین حال میگفتم جونگ کوک کجایی😂😂🤣 من:😂🤣🤣🤣🤣🤣 بعد خندش گرفت مرد از خنده گائول:یعنی وقتی آبجیم بهم گفت ترکیدم از خنده جونگ کوک کجایی جونگ کوک الان یاد اون افتادم😂😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣 وایی وای وای😂😂😂😂😂😂 بعد پاشد نشست ولی نتونست چون داشت میمرد من:میدونم اون لحظه خیلی کیوت بودی 😂🤣🤣🤣🤣🤣 بعد پاشد داشت بیهوش میشد گرفتمش من:گائول گائول از بس مسط شده بود تو بغلم قش کرد من:خیله خوب میخوای بخوابی بخواب بعد خوابوندمش رو تخت و منم کنارش خوابیدم اینه یه پیشیه کوچولو خوابیده بود بعد برگشت سمتم و گفت گائول:جونگ کوک بغلم کن بعد بغلش کردم و خوابیدیم
از زبون جونگ کوک
بردمش رو تخت خوابوندمش بعد رفت سراغ یکی از دکمه ها لباسش بالاش و فقط اونو باز کرد تا یکم نفس بکشه کوک:گرمته من:خیلی رفتم پنجرهرو باز کردم چشمم افتاد به یه گردنبند خوشگل اصلا نمیدونستم یه گردنبدند داره شایدم امروز بسته ازش پرسیدم من:گائول گائول:هوم من:این گردنبندت روش نوشته بودk من:کی اول اسم کیه گائول:اول اسم تو من:کجا درستش کردی گائول:من اینو ایران بودم داشتم یه روزم نزاشتم خراب شه اینو بابام درست کرد و داد بهم خودم گفتم درستش کنه من:چقدر قشنگه گائول:خیلی اسمتو خوشگلش کرده😍 من:عزیز دلم هنوز مسط بود تو مسطیم خوشگل بود ولی این جذاب بود گائول:جونگ کوک یه چیزی میگم فکر کنم میمیری از خنده من:بگو گائول:اون موقع که مسط شده بودم میدونی اسم تو رو صدا میزدم اینه این دیوونه ها😂🤣🤣🤣🤣😂 در همین حال میگفتم جونگ کوک کجایی😂😂🤣 من:😂🤣🤣🤣🤣🤣 بعد خندش گرفت مرد از خنده گائول:یعنی وقتی آبجیم بهم گفت ترکیدم از خنده جونگ کوک کجایی جونگ کوک الان یاد اون افتادم😂😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣 وایی وای وای😂😂😂😂😂😂 بعد پاشد نشست ولی نتونست چون داشت میمرد من:میدونم اون لحظه خیلی کیوت بودی 😂🤣🤣🤣🤣🤣 بعد پاشد داشت بیهوش میشد گرفتمش من:گائول گائول از بس مسط شده بود تو بغلم قش کرد من:خیله خوب میخوای بخوابی بخواب بعد خوابوندمش رو تخت و منم کنارش خوابیدم اینه یه پیشیه کوچولو خوابیده بود بعد برگشت سمتم و گفت گائول:جونگ کوک بغلم کن بعد بغلش کردم و خوابیدیم
۱۴.۴k
۱۴ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.