غریبه خود را آشنا گرفت
غریبه خود را آشنا گرفت
تا کمی شادی بر چهره ام بنشاند
تا تقویمم را از اسفند بیرون اورد
اما ندانست عقربه ها مدتهاست ایستاده اند
غریبه ناکام رفت
و من باز در غربت تلخ گم گشتم...
تا کمی شادی بر چهره ام بنشاند
تا تقویمم را از اسفند بیرون اورد
اما ندانست عقربه ها مدتهاست ایستاده اند
غریبه ناکام رفت
و من باز در غربت تلخ گم گشتم...
۱.۹k
۳۰ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.