بهزاد کردستانی
استاد "بهزاد کوردستانی" شاعر، نویسنده و فعال فرهنگی-اجتماعی کورد، در سال ۱۳۴۹ خورشیدی، در مریوان بە دنیا آمد.
او تحصیلاتش مقدماتی را تا سال ۱۳۶۲ در مریوان گذراند و در ادامه تا پایان تحصیلات دانشگاهی در سال ۱۳۷۵، در دانشگاە علوم پزشکی کوردستان، در سنندج ماندگار شد.
از سال ۱۳۶۹، فعالیتهای ادبی خود را در انجمن ادبی مولوی سنندج را آغاز و در سال ۱۳۷۵ با بازگشت بە مریوان، در شبکە بهداشت مریوان استخدام و در سال ۱۳۷۷ با ارسال نامهی اخراجی از کار، از طرف هستەی مرکزی گزینش برای همیشە از مشاغل دولتی محروم گردید.
بهزاد کوردستانی از شاعران و بنیانگذاران جریان موسوم بە شعر “داکار” است. داکار مانیفیستی شعری بود کە در دوران خود نقطە عطفی در شعر کوردی بە شمار میآید.
شعر بهزاد کوردستانی شعری استعارهگرا و فرم محور است (خصوصا در آثار جدیدترش) کە با تکنیکهای زبانی و به کار بردن ایرونی و پارودی زبانی و توجە بە لحن و ریتم کلام سعی در نوگرا بودن و نوگرا ماندن دارد.
ایشان در سال ۱۳۸۲ با نمایشنامهی ”مجسمهای برای حرکت“ (پهیکهرێک بۆ بزووتن) در جشنواره نمایش مریوان شرکت کرد و مقام دوم نمایشنامهنویسی را کسب کرد.
همچنین از سال ۱۳۹۲ بە مدت دو سال، در بخش ادبی هفته نامهی ”چاودێر” در شهر سلیمانیه اقلیم کوردستان قلم میزد؛ و از سال ۱۳۹۳، یک سال همزمان با کار در چاودێر به عنوان مجری برنامهی فرهنگی - ادبیِ “کلچر” در تلویزیون ”ریگا” مشغول به فعالیت بود.
▪︎نمونه شعر فارسی:
(۱)
[ماهی]
ماهی را هنوز نداشت بە فصل شکار
همهی زمین را ریخت در پیکش
سلامتی گفت و سر کشید
حریف هم
چە سریع سرازیر شد در این همه حرف و حروف؛
خدا را شکر نمیفهمد
نمیداند نیچه چطور اتفاق افتاد
نمیفهمد درخت کە اتفاق افتاد
همان سیب شد،
نیچه را میشناسیم
نیچهی چه وقتی اسکل!!؟
نیوتن!!
پرتم کرد بە نقطهی بختی از تختی توپ
کە همین زمینە
حریف هم حیف شد، فرررر و فراموش.
من یارم را خودم نوشتم، دلرنگی دارد جورکی از جورها
زمینش توپیست بە توری آویزان
هی شوتش کن ازین پا بە آن پا
کنترل هر آنچە در دست پرتش کن بە هر جا
کە پرده را از هرچه کنار زدم
اسیر آفتابی شد در کنار اسرار.
قبل از آنکه یادم باشد
پدرم گفت: سایه رنگ خوبیست
همسایه باشیم
پدرم قبل از آنکه دلی سیر بماند، مُرد.
مادر میگفت:
کنترل یعنی، از راە دور لب بە لب شدن را
باید خندید
من هم کە دارم مینویسم چیزی اگر بگویم وارونه رنگیست بە همه میآید،
مبارک باد!
دوری کە درد دائمی کنترل شد و
مادر هم همان استکان ماند و مرد.
من کە پردە را بە کنترل فهماندەام، میتوانم همەی دنیا را بازی کنم،
همین الان یواشکی انگشتم را بر این شعر میسایم
نوشتم؛ سال هزار و سیصد و درشکه و
چیزی دیگر
درشکهای از مردان سوار
خنجر زیبایی را بە مردان گفت؛ همینست کە هست!
مرحبا و آفرین باغ!
باغ بیشرمانه رنگ را سرخ، سرخ را سیب میکند
پسران هم هی خود را بە محجوب گول بزنند
کە شرم بیشرمانە تسخیر میکند.
بفهم، باغبان!
من و آن دیگری اهل اینجا نیستم،
خیابان را بیشتر میفهمیم
باید برگشت بە آن نیچههایی کە اتفاق نیافتادهاند
حالا دیگر دنیا و هر چیز دیگری بە یک اندازه رقیقاند
اتفاق میافتد و برمیخیزد، بیآنکە آسیبی ببیند
آهای کنترل مواظب باش!!!
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
منابع
- سایت ادبیات پیشرو ایران آوان گاردها.
https://t.me/radioro_kurdestan
www.haje.ir
او تحصیلاتش مقدماتی را تا سال ۱۳۶۲ در مریوان گذراند و در ادامه تا پایان تحصیلات دانشگاهی در سال ۱۳۷۵، در دانشگاە علوم پزشکی کوردستان، در سنندج ماندگار شد.
از سال ۱۳۶۹، فعالیتهای ادبی خود را در انجمن ادبی مولوی سنندج را آغاز و در سال ۱۳۷۵ با بازگشت بە مریوان، در شبکە بهداشت مریوان استخدام و در سال ۱۳۷۷ با ارسال نامهی اخراجی از کار، از طرف هستەی مرکزی گزینش برای همیشە از مشاغل دولتی محروم گردید.
بهزاد کوردستانی از شاعران و بنیانگذاران جریان موسوم بە شعر “داکار” است. داکار مانیفیستی شعری بود کە در دوران خود نقطە عطفی در شعر کوردی بە شمار میآید.
شعر بهزاد کوردستانی شعری استعارهگرا و فرم محور است (خصوصا در آثار جدیدترش) کە با تکنیکهای زبانی و به کار بردن ایرونی و پارودی زبانی و توجە بە لحن و ریتم کلام سعی در نوگرا بودن و نوگرا ماندن دارد.
ایشان در سال ۱۳۸۲ با نمایشنامهی ”مجسمهای برای حرکت“ (پهیکهرێک بۆ بزووتن) در جشنواره نمایش مریوان شرکت کرد و مقام دوم نمایشنامهنویسی را کسب کرد.
همچنین از سال ۱۳۹۲ بە مدت دو سال، در بخش ادبی هفته نامهی ”چاودێر” در شهر سلیمانیه اقلیم کوردستان قلم میزد؛ و از سال ۱۳۹۳، یک سال همزمان با کار در چاودێر به عنوان مجری برنامهی فرهنگی - ادبیِ “کلچر” در تلویزیون ”ریگا” مشغول به فعالیت بود.
▪︎نمونه شعر فارسی:
(۱)
[ماهی]
ماهی را هنوز نداشت بە فصل شکار
همهی زمین را ریخت در پیکش
سلامتی گفت و سر کشید
حریف هم
چە سریع سرازیر شد در این همه حرف و حروف؛
خدا را شکر نمیفهمد
نمیداند نیچه چطور اتفاق افتاد
نمیفهمد درخت کە اتفاق افتاد
همان سیب شد،
نیچه را میشناسیم
نیچهی چه وقتی اسکل!!؟
نیوتن!!
پرتم کرد بە نقطهی بختی از تختی توپ
کە همین زمینە
حریف هم حیف شد، فرررر و فراموش.
من یارم را خودم نوشتم، دلرنگی دارد جورکی از جورها
زمینش توپیست بە توری آویزان
هی شوتش کن ازین پا بە آن پا
کنترل هر آنچە در دست پرتش کن بە هر جا
کە پرده را از هرچه کنار زدم
اسیر آفتابی شد در کنار اسرار.
قبل از آنکه یادم باشد
پدرم گفت: سایه رنگ خوبیست
همسایه باشیم
پدرم قبل از آنکه دلی سیر بماند، مُرد.
مادر میگفت:
کنترل یعنی، از راە دور لب بە لب شدن را
باید خندید
من هم کە دارم مینویسم چیزی اگر بگویم وارونه رنگیست بە همه میآید،
مبارک باد!
دوری کە درد دائمی کنترل شد و
مادر هم همان استکان ماند و مرد.
من کە پردە را بە کنترل فهماندەام، میتوانم همەی دنیا را بازی کنم،
همین الان یواشکی انگشتم را بر این شعر میسایم
نوشتم؛ سال هزار و سیصد و درشکه و
چیزی دیگر
درشکهای از مردان سوار
خنجر زیبایی را بە مردان گفت؛ همینست کە هست!
مرحبا و آفرین باغ!
باغ بیشرمانه رنگ را سرخ، سرخ را سیب میکند
پسران هم هی خود را بە محجوب گول بزنند
کە شرم بیشرمانە تسخیر میکند.
بفهم، باغبان!
من و آن دیگری اهل اینجا نیستم،
خیابان را بیشتر میفهمیم
باید برگشت بە آن نیچههایی کە اتفاق نیافتادهاند
حالا دیگر دنیا و هر چیز دیگری بە یک اندازه رقیقاند
اتفاق میافتد و برمیخیزد، بیآنکە آسیبی ببیند
آهای کنترل مواظب باش!!!
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
منابع
- سایت ادبیات پیشرو ایران آوان گاردها.
https://t.me/radioro_kurdestan
www.haje.ir
۴.۹k
۰۲ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.