حوس عشق پارت ۸
بردتم تو اتاق درم بست بعد بردم چسبوندم به دیوار کوک:چرا دوست داری سربه سر آدم بزاری من:چون دوست دارم😂 کوک:ایششش من:زهرمار کوک:به هرحال دیگه پیش خودمی بعد یدونه بوسه کوچولو زد رو لبام بعد جدا شد تا دانشگاه رفتنمون من تو خونه جونگ کوک بودم ولی جونگ کوک باهم تویه کلاس نبودیم جدا بودیم از دورم همو میدیدیم تا جشن فارغ التحصیلیمون جشن فارغ التحصیلیمون تموم شد و دیگه مدرسه نرفتیم هر دومونم حسابی بزرگ شده بودیم جونگ کوک بخاطر معروفیت و کار زیاد نمی تونست بهم سر بزنه منم رفتم تویه کمپانی بیگ هیت مشغول به کار شدم داشتم راه میرفتم که خوردم به یکی بعد برگشتم دیدم جونگ کوکه کوک:میمیمیرا من:جونگ کوک کوک:تو اینجا من:جونگ کوک من اینجا کار میکنم بعد دستمو محکم گرفت و بردتم تو دسشویی و چسبوندم به دیوار کوک:عوضی تو کجا رفتی دلم برات خیلی تنگ شده بود من:منم دلم برات تنگ شده بود از اون موقع که کلاسامون تغییر کرد دیگه همو ندیدیم منم با دوستم رفتم خوابگاه دانشگاه و الانم اونجام کوک:دیگه حق نداری جایی بری میدونی دوریت داشت دیوونم میکرد من:ببخشید بعد دوتا دستاشو گذاشت رو صورتم و محکم لباشو گذاشت رو لبام و لبامو مک میزد و میخورد منم دستامو دور گردنش حلقه کردم بعد جدا شد کوک:منم مقصر بودم کارام زیاد شد کشورای مختلف میرفتم من:آره ولی بازم تو گوشی دنبالت میکردم کوک:عشقم چند سال ندیدمت توهم رفته بودی دلم واقعا برات تنگ شده بود(آره بچه ها اونا جدا ازهم بودن) من:خوب دیگه من برم کوک:شب میای خونه من من:خیله خوب میام کوک:باشه بعد گرفت بغلم کرد و بعد رفتم سر کارم انقدر خسته بودم از صبح تاحالا شونم درد میکرد یکم استراحت کردم شونمو میمالیدم بعد چند دقیقه رفتم خونه و بعد باید میرفتم خونه جونگ کوک رفتم و لباسمو عوض کردم با اینکه خسته بودم ولی رفتم گفتم برم یکم دوش بگیرم خسته در بره رفتم حموم یه دوش گرفتم اومدم بیرون لباسمو عوض کردم اون عطرمم زدم و رفتم خونه جونگ کوک در زدم اومد در و باز کرد کوک:عزیزم اومدی من:آره بعد اومد بغلم کرد کوک:خوب شد که اومدی بعد جدا شد کوک:بیا تو گفت بیام تو منم رفتم تو هنوزم با پسرا بود کوک:بیا پسرام هستن همه:عه میرا من:آره تهیونگ:دختر تو کجا غیبت زد یهو من:خوب از وقتی رفتم دانشگاه دیگه ندیدمتون جیمین:درسته کوک:برو بشین بعد رفتم نشستم رو مبل جونگ کوکم رفت قهوه درست کرد و بعد اومد کنارم نشست بعد قهوه رو خوردم یهو جونگ کوک دستمو گرفت بردم تو اتاق نشوندم رو تخت کوک:امروز زود رفتی خونه من:یکم خسته شدم رفتم یکم استراحت کردم همون موقع یهو شونم گرفت من:آیی کوک:میرا حالت خوبه من:یکم شونم درد میکنه بخاطر امروز صبح چیز سنگین جابه جا کردم کوک:میخوای یکم برات ماساژ بدم شونتو
۵۰.۰k
۱۲ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.