my mafia part¹⁰
my mafia part¹⁰
ا/ت: چیزی گفتی؟
ته: من ؟ ....ام نه
درحال خوردن صبونه که هانا گفت: خخب خیلی ممنونم از همه کسایی که اومدن امیدوارم توی این یروز بهتون خوش گذشته باشه
و بعدش همه تشکر کردنو رفتن منم وسایلامو برداشتم که بریم از هانا و یونجونم خدافظی کردیم
هیون: خب بریم ؟
ا/ت: اره بریم .....
هیون : تو کجا؟
ا/ت: ینی چی دارم میشینم تو ماشین دیگه
هیون: نه نه خانم زیبا شما باید برید پیش دوسپسرتون....(تیکه انداخت منم فهمیدم منظورش ته)
ا/ت: درد اصن دوس دارم بیام پیش دوستم
هیون: با دوستت کار دارممم ..میخوام خلوت کنم مزاحم نشووووو.خندیدو بعدشم سوار ماشین شد....
ته: بیا بریم نمیتونی از دست من فرار کنی(باخنده)
ا/ت: نمیتونی از دست من فرار کنی هار هار هار (مثلا اداشو در اورد....)
ته: باز شروع کرد گفتم بیا بشیننننن
ا/ت : نمیخوامممم
ته: باشه پس نمیخوای ......
نفهمیدم چیشد که دیدم رو هوام بغلم کردو گذاشتم تو ماشین خودشم زفت نشست اونور
ته: لجبازیات جواب نمیده کوچولووو
ا/ت: کوچولو درد ایششش
خندیدو راه افتادیم.بعد یکساعت رسیدیم .خدافظی کردم که گفت: خانم لجباز میتونم شمارتو داشه باشم؟
ا/ت: چرا اونوقت؟
خودشو کیوت کردو گفت: لطفااااا
ا/ت: هوف باشه .گوشیشو گرفتمو شمارمو زدم
بعدش خدافطی کردو رفت
رفتم تو خونه ساعت ۱۱ بودوسایلامو جا به جا کردم رفتم حموم یه دوش گرفتم
اومدم ....
ا/ت: چیزی گفتی؟
ته: من ؟ ....ام نه
درحال خوردن صبونه که هانا گفت: خخب خیلی ممنونم از همه کسایی که اومدن امیدوارم توی این یروز بهتون خوش گذشته باشه
و بعدش همه تشکر کردنو رفتن منم وسایلامو برداشتم که بریم از هانا و یونجونم خدافظی کردیم
هیون: خب بریم ؟
ا/ت: اره بریم .....
هیون : تو کجا؟
ا/ت: ینی چی دارم میشینم تو ماشین دیگه
هیون: نه نه خانم زیبا شما باید برید پیش دوسپسرتون....(تیکه انداخت منم فهمیدم منظورش ته)
ا/ت: درد اصن دوس دارم بیام پیش دوستم
هیون: با دوستت کار دارممم ..میخوام خلوت کنم مزاحم نشووووو.خندیدو بعدشم سوار ماشین شد....
ته: بیا بریم نمیتونی از دست من فرار کنی(باخنده)
ا/ت: نمیتونی از دست من فرار کنی هار هار هار (مثلا اداشو در اورد....)
ته: باز شروع کرد گفتم بیا بشیننننن
ا/ت : نمیخوامممم
ته: باشه پس نمیخوای ......
نفهمیدم چیشد که دیدم رو هوام بغلم کردو گذاشتم تو ماشین خودشم زفت نشست اونور
ته: لجبازیات جواب نمیده کوچولووو
ا/ت: کوچولو درد ایششش
خندیدو راه افتادیم.بعد یکساعت رسیدیم .خدافظی کردم که گفت: خانم لجباز میتونم شمارتو داشه باشم؟
ا/ت: چرا اونوقت؟
خودشو کیوت کردو گفت: لطفااااا
ا/ت: هوف باشه .گوشیشو گرفتمو شمارمو زدم
بعدش خدافطی کردو رفت
رفتم تو خونه ساعت ۱۱ بودوسایلامو جا به جا کردم رفتم حموم یه دوش گرفتم
اومدم ....
۴.۶k
۰۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.