طلبکار یا بدهکار
طلبکار یا بدهکار
***
گاهی ما دنبال امتیازات خیلی خاصی برای خودمان میگردیم تا با آنها خودمان را بدهکار خداوند بدانیم مثلا لازم است چهره زیبایی داشته باشیم تا بگوییم خدا مارادوست دارد یا حتما شغل پردرآمدی داشته باشیم تا حس کنیم خداوند به ما توجه کرده و خیلی اوقات پا را فراتر گذاشته و تقریبا تا تمام مشکلاتمان حل نشود از خدا راضی نمیشویم و همیشه حس طلبکاری در وجودمان موج میزند . به داستان زیر توجه کنید :
معلمی از دانش آموزان خواست تا عجایب هفتگانه جهان را فهرست وار بنویسند. دانش آموزان شروع به نوشتن کردند. معلم نوشتههای آنها را جمعآوری کرد. با آن که همه جوابها یکی نبودند اما بیشتر دانش آموزان به موارد زیر اشاره کرده بودند: «اهرام مصر، تاج محل، کانال پاناما، دیوار بزرگ چین و ... »
در میان نوشتهها کاغذ سفیدی نیز به چشم میخورد. معلم پرسید: «این کاغذ سفید مال چه کسی است؟»
یکی از دانش آموزان دست خود را بالا برد. معلم پرسید: «دخترم چرا چیزی ننوشتی؟»
دخترک جواب داد: «عجایب موجود در جهان خیلی زیاد هستند و من نمیتوانم تصمیم بگیرم که کدام را بنویسم.»
معلم گفت: «بسیار خوب، هر چه در ذهنت است به من بگو، شاید بتوانم کمکت کنم.»
در این هنگام دخترک مکثی کرده و گفت: «به نظر من عجایب هفتگانه جهان عبارتند از: لمس کردن، چشیدن، دیدن، شنیدن، احساس کردن، خندیدن و عشق ورزیدن.»
پس از شنیدن سخنان دخترک، کلاس در سکوتی محض فرو رفت.
ما در زندگی ساده خود نعمتهایی داریم که بر اثر غفلت به شدت در چشمانمان حقیر شده اند به گونه ای که وقتی لطف های خدا به خودمان را میشماریم آنها را اصلا حساب نمی کنیم . ما امتیاز بودن نعمت های ساده ای مثل خندیدن یا دیدن و شنیدن را وقتی حس میکنیم که آنها را از دست بدهیم ، آنگاه است که متوجه میشویم که چه امتیازات بزرگی را از کف داده ایم . البته راه دیگری نیز برای بیدار کردن وجدانمان هست ، اینکه به خودمان بگوییم آیا حاضری برای بدست آوردن فلان مدرک یا فلان شغل پردرآمد یک از چشمان زیبایت را بدهی یا سلامتی دستهایت را با آن عوض کنی به نظر میرسد هیچ عاقلی نعمت های عزیز خداوند را با بعضی آرزوهای مادی خود عوض نمیکند .
***
گاهی ما دنبال امتیازات خیلی خاصی برای خودمان میگردیم تا با آنها خودمان را بدهکار خداوند بدانیم مثلا لازم است چهره زیبایی داشته باشیم تا بگوییم خدا مارادوست دارد یا حتما شغل پردرآمدی داشته باشیم تا حس کنیم خداوند به ما توجه کرده و خیلی اوقات پا را فراتر گذاشته و تقریبا تا تمام مشکلاتمان حل نشود از خدا راضی نمیشویم و همیشه حس طلبکاری در وجودمان موج میزند . به داستان زیر توجه کنید :
معلمی از دانش آموزان خواست تا عجایب هفتگانه جهان را فهرست وار بنویسند. دانش آموزان شروع به نوشتن کردند. معلم نوشتههای آنها را جمعآوری کرد. با آن که همه جوابها یکی نبودند اما بیشتر دانش آموزان به موارد زیر اشاره کرده بودند: «اهرام مصر، تاج محل، کانال پاناما، دیوار بزرگ چین و ... »
در میان نوشتهها کاغذ سفیدی نیز به چشم میخورد. معلم پرسید: «این کاغذ سفید مال چه کسی است؟»
یکی از دانش آموزان دست خود را بالا برد. معلم پرسید: «دخترم چرا چیزی ننوشتی؟»
دخترک جواب داد: «عجایب موجود در جهان خیلی زیاد هستند و من نمیتوانم تصمیم بگیرم که کدام را بنویسم.»
معلم گفت: «بسیار خوب، هر چه در ذهنت است به من بگو، شاید بتوانم کمکت کنم.»
در این هنگام دخترک مکثی کرده و گفت: «به نظر من عجایب هفتگانه جهان عبارتند از: لمس کردن، چشیدن، دیدن، شنیدن، احساس کردن، خندیدن و عشق ورزیدن.»
پس از شنیدن سخنان دخترک، کلاس در سکوتی محض فرو رفت.
ما در زندگی ساده خود نعمتهایی داریم که بر اثر غفلت به شدت در چشمانمان حقیر شده اند به گونه ای که وقتی لطف های خدا به خودمان را میشماریم آنها را اصلا حساب نمی کنیم . ما امتیاز بودن نعمت های ساده ای مثل خندیدن یا دیدن و شنیدن را وقتی حس میکنیم که آنها را از دست بدهیم ، آنگاه است که متوجه میشویم که چه امتیازات بزرگی را از کف داده ایم . البته راه دیگری نیز برای بیدار کردن وجدانمان هست ، اینکه به خودمان بگوییم آیا حاضری برای بدست آوردن فلان مدرک یا فلان شغل پردرآمد یک از چشمان زیبایت را بدهی یا سلامتی دستهایت را با آن عوض کنی به نظر میرسد هیچ عاقلی نعمت های عزیز خداوند را با بعضی آرزوهای مادی خود عوض نمیکند .
۱.۱k
۱۱ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.