یه روزی پسری با خانوادش دعواش شد و از خانه زد بیرون و ر
یه روزی پسری با خانوادش دعواش شد و از خانه زد بیرون و رفت خونه یکی از دوستاش یک ماه موند؛ بعد از یک ماه دختری را سر کوچه می بینه و بهش تیکه میندازه! یکی از دوستاش میگه می دونی این کی بود؟! میگه نه! میگه این خواهر همون رفیقت بود که تو یه ماه خونشون بودی! عذاب وجدان می گیره میره خونه رفیقش؛ رفیقش داشت مشروب می خورد به رفیقیش میگه ببخشید من سر کوچه به دختری تیکه انداختم ولی نمی دونستم خواهر تو بود! دوستش پیکشو می بره بالا میگه: به سلامتی رفیقی که یه ماه خونمون خورد و خوابید ولی خواهرمو نشناخت…
۲.۴k
۱۷ آبان ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.