عاشقانه
از رنگِ جدایی دلِ من می ترسید
یک روز نبودی دلِ من می لرزید
هر چند مرا سخت پریشان کردی
با یادِ تو دیوانه شدن می ارزید
گفتم که همیشه عاشقش میمانم
پرسید، که رسم عاشقی میدانم؟
یکبار، به چشمهایِ او خیره شدم
عمری ست دراز،، در خودم ویرانم
هی سنگ زدی به شیشه ی احساسم
از وادیِ عشق، درد شد میراثم
از آنسرِ لحظه ها تماشایم کن
من کهنه خرابه هایِ یک احداثم
یک روز نبودی دلِ من می لرزید
هر چند مرا سخت پریشان کردی
با یادِ تو دیوانه شدن می ارزید
گفتم که همیشه عاشقش میمانم
پرسید، که رسم عاشقی میدانم؟
یکبار، به چشمهایِ او خیره شدم
عمری ست دراز،، در خودم ویرانم
هی سنگ زدی به شیشه ی احساسم
از وادیِ عشق، درد شد میراثم
از آنسرِ لحظه ها تماشایم کن
من کهنه خرابه هایِ یک احداثم
۵.۲k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲