پارت شش رمان:نفرت،انتقام،عشق
پارت شش رمان:نفرت،انتقام،عشق
آوینا
وارد خونه میشم و می بینم ک ارتین روی زمین خشک خوابیده،لباسام رو عوض میکنم و پتویی روش میندازم،میرم آشپزخونه تا ناهار بپزم!
شروع میکنم ب پختن ماکارونی.کارم ک تموم میشه میرم بیرون از آشپزخونه و من الان رو می زارم جلویم تا یکم درس بخونم
همون موقه آرتین بیدار میشه و میرا دستشویی،دست و صورتشو میشوره و در میاد،صورتشو با حوله خشک می کنه ومیشینه پیشم.
با خجالت نگاش میکنم و میگم:چیزی میخوای داداش؟
ابروهاش رو بالا میندازه و میگ:نه!ناهار چی گذاشتی ؟
من:ماکارونی
آرتین:هوم،خوبه!....آوینا یه چیزی میخوام بهت بگم
من:چی
آرتین:اینکه دیگ نری مدرسه
خیلی خیلی میترسم و میگم:مگ...مگه اخراج...شدم؟
آرتین:نه،ولی باید تو خرج و مخارج خونه کمکم کنی،تنهایی نمیتونم از پسش بربیام،مواد غذایی،اجاره خونه،پول برق و گاز و اب،پول جمع کردن واسه موتور،مدرسه تو.....
آوینا
وارد خونه میشم و می بینم ک ارتین روی زمین خشک خوابیده،لباسام رو عوض میکنم و پتویی روش میندازم،میرم آشپزخونه تا ناهار بپزم!
شروع میکنم ب پختن ماکارونی.کارم ک تموم میشه میرم بیرون از آشپزخونه و من الان رو می زارم جلویم تا یکم درس بخونم
همون موقه آرتین بیدار میشه و میرا دستشویی،دست و صورتشو میشوره و در میاد،صورتشو با حوله خشک می کنه ومیشینه پیشم.
با خجالت نگاش میکنم و میگم:چیزی میخوای داداش؟
ابروهاش رو بالا میندازه و میگ:نه!ناهار چی گذاشتی ؟
من:ماکارونی
آرتین:هوم،خوبه!....آوینا یه چیزی میخوام بهت بگم
من:چی
آرتین:اینکه دیگ نری مدرسه
خیلی خیلی میترسم و میگم:مگ...مگه اخراج...شدم؟
آرتین:نه،ولی باید تو خرج و مخارج خونه کمکم کنی،تنهایی نمیتونم از پسش بربیام،مواد غذایی،اجاره خونه،پول برق و گاز و اب،پول جمع کردن واسه موتور،مدرسه تو.....
۶.۰k
۲۸ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.