🦋گیسوی شب🦋
🦋گیسوی شب🦋
# پارت صد وبیست هشت
آریا :
بی تفاوت به ماشین تکیه داده بودم ونگاشون می کردم
یاشار : بچه ها نیومدن آریا
آنا داشت عکس می گرفت برگشت واز منو یاشارم یه عکس گرفت
آنا: اینجا خیلی خوشگله
یاشار : بله خیلی
نگام کرد وگفت : شاید نیان
نیم ساعت گذشته
- نمی دونم حتما راه رو گم کردن
نگاهم به گیسو افتادگلین داشت موهای بافتش رو باز می کرد یاشار: گرسنمه آریا
- بریم
یاشار : فعلا که دخترا میخوان عکس بگیرن
موبایلشو گذاشت نزدیک صورتش رو آیفون زد
- الو...
امیر بود
یاشار : کجایید شما
امیر : ما برگشتیم ویلا راه رو گم کردیم منصرف شدیم زنگ زدیم جواب نمی دادی
یاشار: تماست رو ندیدم باشه پس می بینمتون
تماس رو قطع کرد وگفت : نگاشون کن تو رو خدا
گیسو نشسته بود وسط جاده وآنا داشت ازش عکس می گرفت
یاشار : چای میخوری
نگاش کردم وگفتم : آره
خندید وگفت : چه عجب آقا حرف زدن
سرمو پایین انداختم عصبی بودم وکلافه یاشارم خوب فهمیده بود من اشتباه کردم در برابر گیسو کم آوردم ونزدیک بود اونو ببوسم اگه قایق نمیخورد به درخت حتما این کارو می کردم دستامو از تو جیبم در آوردم سرد بودن
- داداش عکس نمی گیری
برگشتم نگاش کردم عکس گرفت
- بهتره تمومش کنید آنا خیلی سرده
آنا : اصلا سرد نیست اینجا خیلی خوشگله
یاشار با دوتا لیوان چای برگشت وگفت : دیدی گفتم کوچلومونم خوشش اومده
نگاهی به گیسو انداختم موهای بلندش رو دو طرف شونه اش بافت کلاهش رو پوشید آنا ازش عکس می گرفت
یاشار خندید وگفت : مدل عکاسی گیر آوردی
آنا : الان تاب بازی خیلی حال میده
یاشار: کی جرات داره اسم تاب بیاره
آنا متعجب گفت : چرا
یاشار : بیا یه چندتا هم از من عکس بگیر از یاشار وآنا فاصله گرفتم ورفتم لب جاده وایساده لیوان چای تو دستمو نگاه کردم کی از یاشار گرفتش بودم داغی اش دستای سردمو گرم می کرد نگاهی به گلین انداختم که داشت یاشارو نگاه می کرد وبعدم گیسو که داشت راه می رفت واز ما فاصله می گرفت
یکم از چای ام خوردم
- کی میریم
برگشتم گلین رو نگاه کردم چشاش پر اشک بود نفس عمیقی کشیدم وگفتم : خب خسته ای می گفتی می رفتیم
نگاهم کرد وگفت : آریا ...وقتی میومدیم اینجا ...
حرفشو خورد
- خب ..میومدیم چی؟
لبشو گاز گرفت نگام کرد وگفت : آقا جون گفت برگشتی ...
متعجب نگاش کردم که داشت اشک می ریخت
- چی شده گلین چرا گریه می کنی
گلین :آقا جون گفته ...جواب خواستگارم رو بدم ...آریا بگو که تو رو نمیگه
- نمی دونم من باهاش حرف زدم گلین من قصد ازدواج ندارم اصلا شرایطش رو ندارم
اشک هاش رو پاک کرد وگفت : منظورش
# پارت صد وبیست هشت
آریا :
بی تفاوت به ماشین تکیه داده بودم ونگاشون می کردم
یاشار : بچه ها نیومدن آریا
آنا داشت عکس می گرفت برگشت واز منو یاشارم یه عکس گرفت
آنا: اینجا خیلی خوشگله
یاشار : بله خیلی
نگام کرد وگفت : شاید نیان
نیم ساعت گذشته
- نمی دونم حتما راه رو گم کردن
نگاهم به گیسو افتادگلین داشت موهای بافتش رو باز می کرد یاشار: گرسنمه آریا
- بریم
یاشار : فعلا که دخترا میخوان عکس بگیرن
موبایلشو گذاشت نزدیک صورتش رو آیفون زد
- الو...
امیر بود
یاشار : کجایید شما
امیر : ما برگشتیم ویلا راه رو گم کردیم منصرف شدیم زنگ زدیم جواب نمی دادی
یاشار: تماست رو ندیدم باشه پس می بینمتون
تماس رو قطع کرد وگفت : نگاشون کن تو رو خدا
گیسو نشسته بود وسط جاده وآنا داشت ازش عکس می گرفت
یاشار : چای میخوری
نگاش کردم وگفتم : آره
خندید وگفت : چه عجب آقا حرف زدن
سرمو پایین انداختم عصبی بودم وکلافه یاشارم خوب فهمیده بود من اشتباه کردم در برابر گیسو کم آوردم ونزدیک بود اونو ببوسم اگه قایق نمیخورد به درخت حتما این کارو می کردم دستامو از تو جیبم در آوردم سرد بودن
- داداش عکس نمی گیری
برگشتم نگاش کردم عکس گرفت
- بهتره تمومش کنید آنا خیلی سرده
آنا : اصلا سرد نیست اینجا خیلی خوشگله
یاشار با دوتا لیوان چای برگشت وگفت : دیدی گفتم کوچلومونم خوشش اومده
نگاهی به گیسو انداختم موهای بلندش رو دو طرف شونه اش بافت کلاهش رو پوشید آنا ازش عکس می گرفت
یاشار خندید وگفت : مدل عکاسی گیر آوردی
آنا : الان تاب بازی خیلی حال میده
یاشار: کی جرات داره اسم تاب بیاره
آنا متعجب گفت : چرا
یاشار : بیا یه چندتا هم از من عکس بگیر از یاشار وآنا فاصله گرفتم ورفتم لب جاده وایساده لیوان چای تو دستمو نگاه کردم کی از یاشار گرفتش بودم داغی اش دستای سردمو گرم می کرد نگاهی به گلین انداختم که داشت یاشارو نگاه می کرد وبعدم گیسو که داشت راه می رفت واز ما فاصله می گرفت
یکم از چای ام خوردم
- کی میریم
برگشتم گلین رو نگاه کردم چشاش پر اشک بود نفس عمیقی کشیدم وگفتم : خب خسته ای می گفتی می رفتیم
نگاهم کرد وگفت : آریا ...وقتی میومدیم اینجا ...
حرفشو خورد
- خب ..میومدیم چی؟
لبشو گاز گرفت نگام کرد وگفت : آقا جون گفت برگشتی ...
متعجب نگاش کردم که داشت اشک می ریخت
- چی شده گلین چرا گریه می کنی
گلین :آقا جون گفته ...جواب خواستگارم رو بدم ...آریا بگو که تو رو نمیگه
- نمی دونم من باهاش حرف زدم گلین من قصد ازدواج ندارم اصلا شرایطش رو ندارم
اشک هاش رو پاک کرد وگفت : منظورش
۲۷.۷k
۰۸ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.