غم جاودان
زیبا بود غم در او جاوندانه بود سرخوشی تا حدی برای او بود تمام او در کودکیش خلاصه میشد حال خوب حس عالی ولی همه چی تغیر میکند یک روزی غم جاودانه شد رشد کرد نهال کرد در دل او خانه دلش را خراب کرد او دگر خودش نیست کسی او را نمیشناسد آینه با او غریبه است کمکی نمیکند کسی درد را در خود دارد ولی پنهان است در بین پرده چهره ی نهان او جاودان نیست دگر حال کمی بد نیست دم مرگ آرزو دارد برقصد با رویای خیال خوشی.
۱.۶k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳