معرفی امپراطوربی رقیبِ شعرنو درجهان"شیرکوبیکس"
معرفی امپراطوربی رقیبِ شعرنو درجهان"شیرکوبیکس"
خودش میگوید:
اسم من خواب
ازدیارافسون
پدرم
قله ومادرم مه....
زاده به سالی ماه مردار،ماهی هفته مردار...
وروزی
ساعت مرده ام..
بعدشبی آبستن به یاد.....بعدشبی گوژپشت وکوهستان به دوش....
دربامدادی رنجوروزخم برتن..
ازشفقی تاروننگ....
چون تیری خونین به زمین افتاده ام.
وشعله ورشدم...
وچون مومی روشن....آتش به گردن شدم پرستشی لب به فریاد...
این بیوگرافی
شیرکوبیکس است.. شاعربلندآوازه ونامی کورددرسال ۱۹۴۰درسلیمانیه عراق دیده به جهان گشود.... پدرش فائق بیکس نیزشاعربوده است...
همه باخواندن شعرهایش متوجه دیدمتفاوت اوبه دنیای واقعی میشوند.....
تنهاییش رادوست دارد...
درک شیرکوبیکس قانون دارد....هرکسی اجازه پاگذاشتن به تخیل اوراندارد...
کسی که باسکوت دمخورنشود...نمیتواند
که باعشق من حرفی بزند....
کسی که باچشمش بادرانبیند چگونه میتواندکوچم رادرک کند...
کسی که به صدای سنگ گوش نسپارد...
نمیتواندصدایم رابشنود....
کسی که درظلمت نزیسته......
چگونه به تنهایی من ایمان میاورد....
.....................
سخت اینهمه احساس رامهارکردن.....
شیرکوازدادوقال دنیابیزاراست...
حتی خودش میداندکه اتاقش برای تنهایی اش کافی نیست........
شیرکوهمیشه قلم دردست نمیگیرد....
گاهی قلم به دست بادمیدهدتااوبجایش شعربنویسد....
میگویدفقط باد نشانی برف وباران راوزبانه عشق تازه اش رامیداند.....
شیرکوبیکس ازدست نخست وزیرسوئدجایزه جهانی توخولسکی،مدال افتخاردرادبیات رادریافت کرده است....
واشعارش به چندزبان زنده دنیا ترجمه شده است......
خودش میگوید:
اسم من خواب
ازدیارافسون
پدرم
قله ومادرم مه....
زاده به سالی ماه مردار،ماهی هفته مردار...
وروزی
ساعت مرده ام..
بعدشبی آبستن به یاد.....بعدشبی گوژپشت وکوهستان به دوش....
دربامدادی رنجوروزخم برتن..
ازشفقی تاروننگ....
چون تیری خونین به زمین افتاده ام.
وشعله ورشدم...
وچون مومی روشن....آتش به گردن شدم پرستشی لب به فریاد...
این بیوگرافی
شیرکوبیکس است.. شاعربلندآوازه ونامی کورددرسال ۱۹۴۰درسلیمانیه عراق دیده به جهان گشود.... پدرش فائق بیکس نیزشاعربوده است...
همه باخواندن شعرهایش متوجه دیدمتفاوت اوبه دنیای واقعی میشوند.....
تنهاییش رادوست دارد...
درک شیرکوبیکس قانون دارد....هرکسی اجازه پاگذاشتن به تخیل اوراندارد...
کسی که باسکوت دمخورنشود...نمیتواند
که باعشق من حرفی بزند....
کسی که باچشمش بادرانبیند چگونه میتواندکوچم رادرک کند...
کسی که به صدای سنگ گوش نسپارد...
نمیتواندصدایم رابشنود....
کسی که درظلمت نزیسته......
چگونه به تنهایی من ایمان میاورد....
.....................
سخت اینهمه احساس رامهارکردن.....
شیرکوازدادوقال دنیابیزاراست...
حتی خودش میداندکه اتاقش برای تنهایی اش کافی نیست........
شیرکوهمیشه قلم دردست نمیگیرد....
گاهی قلم به دست بادمیدهدتااوبجایش شعربنویسد....
میگویدفقط باد نشانی برف وباران راوزبانه عشق تازه اش رامیداند.....
شیرکوبیکس ازدست نخست وزیرسوئدجایزه جهانی توخولسکی،مدال افتخاردرادبیات رادریافت کرده است....
واشعارش به چندزبان زنده دنیا ترجمه شده است......
۷۵۵
۲۷ تیر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.