شاه قلب قسمت۱۳
شاه قلب #قسمت۱۳
بااحساس خفگی چشمامو باز کردم یکی بابالش جلوصورتمو گرفته بود شروع کردم به دست وپازدم دیگه رسمأداشتم خفه میشدم دستمو بلند کردم ومحکم زدتو صورتش. دستش شل شد بالشو ازروصورتم برداشتم وافتادم به جونش.
-کثافت آشغال تو کی هستی میخواستی منوخفه کنی احمق .اونقدر عصبی بودم نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم فقط میزدم تو سروصورتش چراغا روشن شد همه بیدارشده بودن نازی به زور منو از فریبا آزاد کرد.
-بیشعورکثافت صورتموناخون زده خیلی میسوخت.یکی از نگهبانا داخل سلول شد.
-اینجا چه خبره؟
-جناب سروان این دختره داشت منو میکشت.
-دروغ که شاخ ودم نداره تو بودی که میخواستی منو خفه کنی..
-هردوتاتون میرین انفرادی ..
-چرامن این عوضی بالش گذاشت روصورتم میخواست خفم کنه ..
-هردوتاتون میرین انفرادی حرف زیادیم نباشه ..نگاه غضبناکی به فریباانداختموازسلول بیرون رفتم ..صورتم بجور میسوخت ..داخل یه اتاق تنگ وتاریک شدم.. خیلی سردبود لرزی به تنم افتاد عین قبر بود..تو خودم مچاله شدم.توافکارم غرق بودمو عین بیدمیلرزیدم..
-باز چیکار کردی انداختنت انفرادی تو نمیتونی روپات بند بشی هی باید ورجه ورجه کنی ودسته گل به آب بدی؟یابسم الله این دیگه کیه ..
-تو کی هستی؟
-به قول خودت آقای چندش.
-توکه باز امدی مگه نگفتم دیگه این طرفا پیدات نشه..اصلا چطوری بهت اجازه میدن اینقدراین طرفابپلکی..یه نگاه به ساعتتم بنداز. .
-امدم یه خبر بهت بدم قبل ازخانوادت..البته خانوادت هنوز خبرندارن...
-چیشده دختره مرد.
-چقدرجون آدمابرات بی ارزشه
-هیچم اینطورنیست..
-چراهست اگه نبوداینقدرراحت نمیگفتی ..امدم بگم نگین به هوش امده..فردایاپس فردا آزادی.اون لحظه حس کردم باید دهن این چندشو گُل بارون کنم..
-واقعا راست میگی؟
-بله که راست میگم..بایاد آوریی رضایت خانواده ای دختره بادم خالی شدفکرمو به زبون آوردم..
-ولی اگه خانوادش رضایت ندن به این زودی بیام بیرون چی؟
-دختره ای خنگ وقتی نگین حالش خوبه چرانزارن توبیایی بیرون .قتل که نکردی.فقط باید دیه بدی که اون بایه قرارداد درست میشه
-خنگ زن آیندته چندش.اصلا تو چرااین خبرو آوری میذاشتی خانوادم بیان بگن .
-چه من بگم چه خانوادت فرقی نداره.
-اه چرابیرونت نمیکنن.. خودتم که انگارقصدرفتن نداری برو دیگه میخوام بخوابم.
-من اگه جای تو بودم تاصبح خوابم نمیبرد.
-من که مثل تو نازنازی نیستم.
-منظورت از ناز نازی چیه؟.
نویسندهSmaeh
بااحساس خفگی چشمامو باز کردم یکی بابالش جلوصورتمو گرفته بود شروع کردم به دست وپازدم دیگه رسمأداشتم خفه میشدم دستمو بلند کردم ومحکم زدتو صورتش. دستش شل شد بالشو ازروصورتم برداشتم وافتادم به جونش.
-کثافت آشغال تو کی هستی میخواستی منوخفه کنی احمق .اونقدر عصبی بودم نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم فقط میزدم تو سروصورتش چراغا روشن شد همه بیدارشده بودن نازی به زور منو از فریبا آزاد کرد.
-بیشعورکثافت صورتموناخون زده خیلی میسوخت.یکی از نگهبانا داخل سلول شد.
-اینجا چه خبره؟
-جناب سروان این دختره داشت منو میکشت.
-دروغ که شاخ ودم نداره تو بودی که میخواستی منو خفه کنی..
-هردوتاتون میرین انفرادی ..
-چرامن این عوضی بالش گذاشت روصورتم میخواست خفم کنه ..
-هردوتاتون میرین انفرادی حرف زیادیم نباشه ..نگاه غضبناکی به فریباانداختموازسلول بیرون رفتم ..صورتم بجور میسوخت ..داخل یه اتاق تنگ وتاریک شدم.. خیلی سردبود لرزی به تنم افتاد عین قبر بود..تو خودم مچاله شدم.توافکارم غرق بودمو عین بیدمیلرزیدم..
-باز چیکار کردی انداختنت انفرادی تو نمیتونی روپات بند بشی هی باید ورجه ورجه کنی ودسته گل به آب بدی؟یابسم الله این دیگه کیه ..
-تو کی هستی؟
-به قول خودت آقای چندش.
-توکه باز امدی مگه نگفتم دیگه این طرفا پیدات نشه..اصلا چطوری بهت اجازه میدن اینقدراین طرفابپلکی..یه نگاه به ساعتتم بنداز. .
-امدم یه خبر بهت بدم قبل ازخانوادت..البته خانوادت هنوز خبرندارن...
-چیشده دختره مرد.
-چقدرجون آدمابرات بی ارزشه
-هیچم اینطورنیست..
-چراهست اگه نبوداینقدرراحت نمیگفتی ..امدم بگم نگین به هوش امده..فردایاپس فردا آزادی.اون لحظه حس کردم باید دهن این چندشو گُل بارون کنم..
-واقعا راست میگی؟
-بله که راست میگم..بایاد آوریی رضایت خانواده ای دختره بادم خالی شدفکرمو به زبون آوردم..
-ولی اگه خانوادش رضایت ندن به این زودی بیام بیرون چی؟
-دختره ای خنگ وقتی نگین حالش خوبه چرانزارن توبیایی بیرون .قتل که نکردی.فقط باید دیه بدی که اون بایه قرارداد درست میشه
-خنگ زن آیندته چندش.اصلا تو چرااین خبرو آوری میذاشتی خانوادم بیان بگن .
-چه من بگم چه خانوادت فرقی نداره.
-اه چرابیرونت نمیکنن.. خودتم که انگارقصدرفتن نداری برو دیگه میخوام بخوابم.
-من اگه جای تو بودم تاصبح خوابم نمیبرد.
-من که مثل تو نازنازی نیستم.
-منظورت از ناز نازی چیه؟.
نویسندهSmaeh
۵۱.۸k
۱۰ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.