عزیزم داد از این افسون چشمت
عزیزم داد از این افسون چشمت
که دنیایی شده دلخون چشمت
دمار از قلبِ بیروتم در آورد
امان از آتشِ صهیون چشمت
زمستان است و فصل برگریزش
من و یک قلب زخمی از ستیزش
به جای خویش از فرطِ توهم
گذارم قهوه ای بر روی میزش
که دنیایی شده دلخون چشمت
دمار از قلبِ بیروتم در آورد
امان از آتشِ صهیون چشمت
زمستان است و فصل برگریزش
من و یک قلب زخمی از ستیزش
به جای خویش از فرطِ توهم
گذارم قهوه ای بر روی میزش
۵.۷k
۰۶ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.