تنها محمد
▪برگردان شعرهایی از تنها محمد شاعر کورد عراقی ساکن بریتانیا
(۱)
بیاحساس نیستم که به تو نمیگویم: بیا!
شهر من به اندازهی دنیا بزرگ نیست،
که ستارهای در خود جای دهد.
(۲)
گفتم شرط میبندم میتوانم فراموشت کنم!
باختم!
بهتر که شکست خوردم.
پیروزی که به مرگ بیانجامد، افتخار نیست.
(۳)
ما یاد گرفتهایم وطن فروشی را
مفت نیست!
ترسم از این است زمانی بگویی:
(تو وطن من هستی)
(۴)
از الان تا قیامت خدا
دوست داشتنت به جان و روحم واجب است
این فرضیست که شکستنش کفر است.
(۵)
چرا میخواهی بدانی چطورم؟
برای مرده باید دعا مغفرت بکنی
نه اینکه احوالش را بپرسی!
(۶)
روزگار بیدر و پیکری است؟
یا دکترم، دشمن من است؟
که شیرینی را برایم ممنوع کرده است و
زندگی هم تو را سر راه من گذاشته است!
(۷)
مثل یعقوب کنعان
دلم پر است
از خبر آمدن تو
(۸)
قطرهای از بودنت چیست؟
ندارم!
بسیار تنهایم
الان تو کجایی؟
(۹)
میدانستم با عمر طبیعی نخواهم مرد
از دوری تو پیدا بود
جلادیست برای قتل من!
(۱۰)
همهی گورستانها را گشتم
تا بدانم دور از من کجا ماندهای
ترسم از این بود که بی من زنده نمانی
چونکه همیشه میگفتی زنده نمیمانی، اما ماندی!
(۱۱)
برای دیدارت
هفتەها را به پایان میرسانم و روزگار را سر میکنم
ماه که برایم تمام ناشدنیست
از این میترسم همچون ماه و خورشید
به هم نرسیم
خدا نکند هرگز چنین باشد!
سینهی من که دشت کنعان نیست
که از آن بکوچی و
برنگردی!
ترس من بیدلیل است
بر میگردی!
(۱۲)
میگویی: چته؟!
تو بگو چم نیست؟!
حتی نای گریه کردن را هم ندارم،
که دردهایم جیغ میکشند
خندههایم همچون حضرت عیسی
به صلیب بیزاری بسته شدهاند و
با هجوم گریه به خفقان رسیدەاند.
(۱۳)
فردا روزه نمیگیرم
تو اینجا نیستی و
اگر غروب اذان بدهند
دیگر با چه چیزی افطار کنم
چون هیچ خرمایی مزهی لبهای تو را نمیدهد!
(۱۴)
نازنینم کجا مرگ فقط یکبار است؟
با رفتنت من، چندین مرتبه است میمیرم.
(۱۵)
دیر زاده شد
بسیار دیر!
فرصت آن را نیافتم که تو مال من باشی
الان آرزو دارم
یکایک آن روزها و ماهها و سالهای را از بین ببرم
آن دورانی که پشت سر گذاشتم و تو را از دست دادم
نگاهم کن چگونه بهجای آسمان
من غرش میکنم و گریه میکنم و میبارم.
(۱۶)
برگرد!
فصلها هم بی من، حتی اگر تابستان باشد برایت همچنان سرد است بر تو، برگرد!
برگرد!
تا یخبندان و سردی در سرمای پاییز نشکندت به هزار شکل!
برگرد!
سرزمین تو، آغوش من است
در صبحگاهان برگرد و میان سینهام درخشان باش
برگرد!
خانهی تو قلب من است.
(۱۷)
عکسی از خودت کە لبخند میزنی، برایم بفرست،
تا تلخی این روزگارم را
با شیرینی شکر دیدار تبدیل بشود به نبات.
(۱۸)
عزیزم میدانی چرا باران میآید؟
بخاطر اینکه هر وقت که میبوسمت
آسمان دهانش آب میافتد!
(۱۹)
روزهایی که تو مال من بودی،
حتی پیاز هم نتوانست بە گریەام بیاندازد!.
(۲۰)
رفتن تو رفتن نبود
مرگ بود
داد و بیداد کردن دل بود.
برگردان اشعار: #زانا_کوردستانی
(۱)
بیاحساس نیستم که به تو نمیگویم: بیا!
شهر من به اندازهی دنیا بزرگ نیست،
که ستارهای در خود جای دهد.
(۲)
گفتم شرط میبندم میتوانم فراموشت کنم!
باختم!
بهتر که شکست خوردم.
پیروزی که به مرگ بیانجامد، افتخار نیست.
(۳)
ما یاد گرفتهایم وطن فروشی را
مفت نیست!
ترسم از این است زمانی بگویی:
(تو وطن من هستی)
(۴)
از الان تا قیامت خدا
دوست داشتنت به جان و روحم واجب است
این فرضیست که شکستنش کفر است.
(۵)
چرا میخواهی بدانی چطورم؟
برای مرده باید دعا مغفرت بکنی
نه اینکه احوالش را بپرسی!
(۶)
روزگار بیدر و پیکری است؟
یا دکترم، دشمن من است؟
که شیرینی را برایم ممنوع کرده است و
زندگی هم تو را سر راه من گذاشته است!
(۷)
مثل یعقوب کنعان
دلم پر است
از خبر آمدن تو
(۸)
قطرهای از بودنت چیست؟
ندارم!
بسیار تنهایم
الان تو کجایی؟
(۹)
میدانستم با عمر طبیعی نخواهم مرد
از دوری تو پیدا بود
جلادیست برای قتل من!
(۱۰)
همهی گورستانها را گشتم
تا بدانم دور از من کجا ماندهای
ترسم از این بود که بی من زنده نمانی
چونکه همیشه میگفتی زنده نمیمانی، اما ماندی!
(۱۱)
برای دیدارت
هفتەها را به پایان میرسانم و روزگار را سر میکنم
ماه که برایم تمام ناشدنیست
از این میترسم همچون ماه و خورشید
به هم نرسیم
خدا نکند هرگز چنین باشد!
سینهی من که دشت کنعان نیست
که از آن بکوچی و
برنگردی!
ترس من بیدلیل است
بر میگردی!
(۱۲)
میگویی: چته؟!
تو بگو چم نیست؟!
حتی نای گریه کردن را هم ندارم،
که دردهایم جیغ میکشند
خندههایم همچون حضرت عیسی
به صلیب بیزاری بسته شدهاند و
با هجوم گریه به خفقان رسیدەاند.
(۱۳)
فردا روزه نمیگیرم
تو اینجا نیستی و
اگر غروب اذان بدهند
دیگر با چه چیزی افطار کنم
چون هیچ خرمایی مزهی لبهای تو را نمیدهد!
(۱۴)
نازنینم کجا مرگ فقط یکبار است؟
با رفتنت من، چندین مرتبه است میمیرم.
(۱۵)
دیر زاده شد
بسیار دیر!
فرصت آن را نیافتم که تو مال من باشی
الان آرزو دارم
یکایک آن روزها و ماهها و سالهای را از بین ببرم
آن دورانی که پشت سر گذاشتم و تو را از دست دادم
نگاهم کن چگونه بهجای آسمان
من غرش میکنم و گریه میکنم و میبارم.
(۱۶)
برگرد!
فصلها هم بی من، حتی اگر تابستان باشد برایت همچنان سرد است بر تو، برگرد!
برگرد!
تا یخبندان و سردی در سرمای پاییز نشکندت به هزار شکل!
برگرد!
سرزمین تو، آغوش من است
در صبحگاهان برگرد و میان سینهام درخشان باش
برگرد!
خانهی تو قلب من است.
(۱۷)
عکسی از خودت کە لبخند میزنی، برایم بفرست،
تا تلخی این روزگارم را
با شیرینی شکر دیدار تبدیل بشود به نبات.
(۱۸)
عزیزم میدانی چرا باران میآید؟
بخاطر اینکه هر وقت که میبوسمت
آسمان دهانش آب میافتد!
(۱۹)
روزهایی که تو مال من بودی،
حتی پیاز هم نتوانست بە گریەام بیاندازد!.
(۲۰)
رفتن تو رفتن نبود
مرگ بود
داد و بیداد کردن دل بود.
برگردان اشعار: #زانا_کوردستانی
۱۴.۱k
۲۰ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.