عاشقانه
ما از بدِ دوران چه غریبانه شکستیم
سلطانِ صبوری شده بی دانه شکستیم
از دستِ غم و درد زمان سینه دریدیم
سرمست شده بی می و پیمانه شکستیم
بال و پرِ ما نازک و حساس ، چه آرام
تا بال زدیم از دلِ کاشانه شکستیم
بیرون همه جا مکر و فریب است و نداری
از شدتِ این بادِ جسورانه شکستیم
این شهر شده تخلیه از واژه یِ انسان
چون شیر دریدیم و ضعیفانه شکستیم
دور است ز ما صحبتِ هر راویِ احسان
پر خشم شدیم و پرِ پروانه شکستیم
حیف است که خاموش شود شعله ی احساس
بی مهر نشستیم ، صمیمانه شکستیم.
سلطانِ صبوری شده بی دانه شکستیم
از دستِ غم و درد زمان سینه دریدیم
سرمست شده بی می و پیمانه شکستیم
بال و پرِ ما نازک و حساس ، چه آرام
تا بال زدیم از دلِ کاشانه شکستیم
بیرون همه جا مکر و فریب است و نداری
از شدتِ این بادِ جسورانه شکستیم
این شهر شده تخلیه از واژه یِ انسان
چون شیر دریدیم و ضعیفانه شکستیم
دور است ز ما صحبتِ هر راویِ احسان
پر خشم شدیم و پرِ پروانه شکستیم
حیف است که خاموش شود شعله ی احساس
بی مهر نشستیم ، صمیمانه شکستیم.
۱۰.۲k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.