اشک حسرت پارت ۱۶۵
#اشک حسرت #پارت ۱۶۵
سعید :
گوشی رو پرت کردم رو تخت لباس پوشیدم دستی به موهای خیسم کشیدم وموبایلمو برداشتم واز اتاق اومدم بیرون همینطور که می رفتم پایین شماره ای امیدم گرفتم
دو بوقم نخورد جواب داد
امید با عصبانیت گفت : چرا جواب نمیدی سعید بخدا از نگرانی مُردم
- ببخشید خواب رفتم چیزی شده ؟
امید : چیزی که نشده فقط اون گل ها رو فرستادی حسابی اشک خواهرمو درآوردی
- بهتره امید ؟
امید : بد نیست..اگه تو رو ببینه بهترمیشه
صدای خنده اومد
- هدیه است می خنده
امید : اره داره شیطنت می کنه میگه سعید خواهرتو می دزده
لبخندی زدم وگفتم : باشه امید الان میرم فقط باز بیرونم نکنه
امید : نه عصبی بود بعد پشیمون شد
- پس اگه کاری نداری من برم
هدیه از پشت گوشی داد زد
- از خدات بود سعید خندم گرفته بود گوشی رو قطع کردم و مسیج دادم به آسمان
- خوبی ؟میشه ببینمت؟
رفتم کنار حمید پشت میز نشستم
گوشیم تک زنگ کوچیکی خورد حمید نگاهی انداخت وگفت : جواب بده
مسیج بود از آسمان
- میشه نیایی روی نگاه کردن بهت ندارم
جوابشو دادم
- هر جور تو راحتی
گوشی رو گذاشتم وغذا کشیدم ومشغول خوردن شدم
سهیل : داداش میشه فردا ماشینتو قرض بدی
- آره
پانیذ : کاش هدیه می تونست باهام بیاد بریم خرید
حمید : مگه با پانیذ نمیری
سهیل با خنده گفت : می ترسم قاطی بشن
بازم گوشیم تک زنگی خورد که مخصوص مسیج بود حمید خندش گرفته بود بهش اخمی کردم ومسیج رو نگاه کردم
آسمان بود
- بهم حق بده ناراحت بشم از دست کارت آقا سعید ..
اخمی کردم ونوشتم
- آقا سعید
مامان : سعید غذات یخ کرد مامان
- دارم می خورم
چند لقمه دیگه خوردم گوشی رو گذاشتم رو بی صدا
حمید : سعید
نگاش کردم گفت : می شنوی چی میگم
- نه چی گفتی
سهیل : گفت هفته ای دیگه عروسیه یه روز با هم بریم کت شلوار بگیریم
- اها باشه
بلند شدم ورفتم تو سالن نشستم مجله ای رو میز رو برداشتم ورق می زدم
- سعید می خوایم بریم بیرون میای
سرمو بلند کردم پانیذ رو نگاه کردم
- نه شما برید
مادر : برو مادر
- حوصله ندارم مادر
سعید :
گوشی رو پرت کردم رو تخت لباس پوشیدم دستی به موهای خیسم کشیدم وموبایلمو برداشتم واز اتاق اومدم بیرون همینطور که می رفتم پایین شماره ای امیدم گرفتم
دو بوقم نخورد جواب داد
امید با عصبانیت گفت : چرا جواب نمیدی سعید بخدا از نگرانی مُردم
- ببخشید خواب رفتم چیزی شده ؟
امید : چیزی که نشده فقط اون گل ها رو فرستادی حسابی اشک خواهرمو درآوردی
- بهتره امید ؟
امید : بد نیست..اگه تو رو ببینه بهترمیشه
صدای خنده اومد
- هدیه است می خنده
امید : اره داره شیطنت می کنه میگه سعید خواهرتو می دزده
لبخندی زدم وگفتم : باشه امید الان میرم فقط باز بیرونم نکنه
امید : نه عصبی بود بعد پشیمون شد
- پس اگه کاری نداری من برم
هدیه از پشت گوشی داد زد
- از خدات بود سعید خندم گرفته بود گوشی رو قطع کردم و مسیج دادم به آسمان
- خوبی ؟میشه ببینمت؟
رفتم کنار حمید پشت میز نشستم
گوشیم تک زنگ کوچیکی خورد حمید نگاهی انداخت وگفت : جواب بده
مسیج بود از آسمان
- میشه نیایی روی نگاه کردن بهت ندارم
جوابشو دادم
- هر جور تو راحتی
گوشی رو گذاشتم وغذا کشیدم ومشغول خوردن شدم
سهیل : داداش میشه فردا ماشینتو قرض بدی
- آره
پانیذ : کاش هدیه می تونست باهام بیاد بریم خرید
حمید : مگه با پانیذ نمیری
سهیل با خنده گفت : می ترسم قاطی بشن
بازم گوشیم تک زنگی خورد که مخصوص مسیج بود حمید خندش گرفته بود بهش اخمی کردم ومسیج رو نگاه کردم
آسمان بود
- بهم حق بده ناراحت بشم از دست کارت آقا سعید ..
اخمی کردم ونوشتم
- آقا سعید
مامان : سعید غذات یخ کرد مامان
- دارم می خورم
چند لقمه دیگه خوردم گوشی رو گذاشتم رو بی صدا
حمید : سعید
نگاش کردم گفت : می شنوی چی میگم
- نه چی گفتی
سهیل : گفت هفته ای دیگه عروسیه یه روز با هم بریم کت شلوار بگیریم
- اها باشه
بلند شدم ورفتم تو سالن نشستم مجله ای رو میز رو برداشتم ورق می زدم
- سعید می خوایم بریم بیرون میای
سرمو بلند کردم پانیذ رو نگاه کردم
- نه شما برید
مادر : برو مادر
- حوصله ندارم مادر
۲۲.۲k
۱۱ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.