فیک کوک ( اعتماد) ادامه پارت۴۲
از زبان ا/ت
با شنیدن صداش آتیش دلم شعله ور تر شد میدونستم دماغ و چشمای قرمزم حال زارم رو همه چیز رو لو میدن
برنگشتم سمتش
بازوم رو گرفت و برم گردوند و با جدیت گفت : ببینمت
نگاهم رو ازش دزدیدم...الان نباید ازش توضیح میخواستم؟
گفت : گریه کردی باز چرا ؟ برای چی
نفس عمیقی کشیدم و گفتم :چیزی نیست
با صدای نسبتاً بلند گفت : اتفاقا چیزی هست من نفهم نیستم
ایندفعه به خودم جرأت دادم و نگاش کردم و گفتم : تو شخصی به اسم آنجلا میشناسی ؟
نفسش رو کلافه بیرون داد و گفت : آره میشناسم خب که چی؟
سرم رو پایین انداختم و گفتم : کلی حرف بارم کرد گذشته شادی داشتین
با اعصبانیت گفت : اون زنیکه چه اراجیفی بهت گفته برام مهم نیست چون همه چیز برای گذشتس و ارزشی نداره
کم کم داشتم حرفای دلم رو بیرون میریختم گفتم : اما برای من مهمه میدونی چرا..چون دوست ندارم چیزی که مال خودمه رو به کسی بدم..چون..چون منه احمقه بچه دوست دارم ( وای ذوق 😆)
انگار اصلا از حرفم تعجب نکرد و گفت : خب از کجا شروع کنیم این عشق رو خانم حسود
یکی زدم رو سینش و با همون اشک ها گفتم : هی من حسود نیستم
با انگشتش اشکام رو پاک کرد و بلافاصله صورتم رو جلو کشید و 😘( خودتون گرفتین چیشد 😂)
من ایندفعه تقلا نکردم اجازه دادم وقتی ازم جدا شد گفت : دلم نمیخواد دلبرم اشکاش بریزه پس برای چرت و پرت هایی که برات می بافن اینطوری گریه نکن
با شنیدن صداش آتیش دلم شعله ور تر شد میدونستم دماغ و چشمای قرمزم حال زارم رو همه چیز رو لو میدن
برنگشتم سمتش
بازوم رو گرفت و برم گردوند و با جدیت گفت : ببینمت
نگاهم رو ازش دزدیدم...الان نباید ازش توضیح میخواستم؟
گفت : گریه کردی باز چرا ؟ برای چی
نفس عمیقی کشیدم و گفتم :چیزی نیست
با صدای نسبتاً بلند گفت : اتفاقا چیزی هست من نفهم نیستم
ایندفعه به خودم جرأت دادم و نگاش کردم و گفتم : تو شخصی به اسم آنجلا میشناسی ؟
نفسش رو کلافه بیرون داد و گفت : آره میشناسم خب که چی؟
سرم رو پایین انداختم و گفتم : کلی حرف بارم کرد گذشته شادی داشتین
با اعصبانیت گفت : اون زنیکه چه اراجیفی بهت گفته برام مهم نیست چون همه چیز برای گذشتس و ارزشی نداره
کم کم داشتم حرفای دلم رو بیرون میریختم گفتم : اما برای من مهمه میدونی چرا..چون دوست ندارم چیزی که مال خودمه رو به کسی بدم..چون..چون منه احمقه بچه دوست دارم ( وای ذوق 😆)
انگار اصلا از حرفم تعجب نکرد و گفت : خب از کجا شروع کنیم این عشق رو خانم حسود
یکی زدم رو سینش و با همون اشک ها گفتم : هی من حسود نیستم
با انگشتش اشکام رو پاک کرد و بلافاصله صورتم رو جلو کشید و 😘( خودتون گرفتین چیشد 😂)
من ایندفعه تقلا نکردم اجازه دادم وقتی ازم جدا شد گفت : دلم نمیخواد دلبرم اشکاش بریزه پس برای چرت و پرت هایی که برات می بافن اینطوری گریه نکن
۱۶۴.۱k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.