جرقه عشق پارت ۹
یه پوتین ساق بلند تا بالای زانو پوشیدم و بعد رفتم بیرون کیفمم برداشتم من:مامان بابا من حاضرم مامان:خیله خوب رفتم نشستم رو مبل که اومدن بابا:آوو چه خوشگل شدی من:تو و مامان که خوشگل تر شدین بابا:یکی برام این کرواتو ببنده مامان:بیا برات ببندم رفتیم مهمونی رسیدیم بابام با همکارش باهم آشنا شدن من سلام کردم من:سلام بابا:این دختر من اسمش سوفیاعه عمو(دیگه باید اینجوری بگم☺😂): خوشبختم یه بار دیده بودمت اما بزرگ شدی چقدر خاله:درسته پسرمام عه کوش پس عمو:خیلی ولگرد ببخشید همین دور و براست الان میاد کره خر کودوم گوریه(کره خر😑😂😂😂)خاله:پسر توعه دیگه چه انتظاری داری من رفتم یکم اطرافو گشتم راه رفتم داشتم میرفتم یهو اومد با کله برم رو زمین که انگار یکی دور کمرمو گرفت و نزاشت بیوفتم دیدم جونگ کوک کوک:آه سوفیا من:کوکی دنبالت میگشتن مامان بابات همینجوری بهم نگاه میکرد
از زبون جونگ کوک
خیلی خوشگل شده بود همینجوری نگاش میکردم (اینجا جونگ کوک وقتی عطرشو حس کرد مرد😐😂😂😂😂) سوفیا:کوکی آی کوکی هوهو من:هان چیه سوفیا:کجایی یه دفع یکی زد پس کلم بابا:کجا بودی همه جارو دنبالت گشتم من:دسشویی بودم بابا:آه آشنا بشید باهم مامان بابای سوفیام اومدن بهشون دست دادم من:سلام خانوم کیم:سلام ماشالا چه بزرگ شدی آقای کیم:آره بزرگ شده قد کشیده با سوفیا آشنا شدی من:آه بله سوفیا:بابا جونگ کوک استادمه
از زبون خودم
من:بابا جونگ کوک معلم دانشگامه مامان یه نگاه بهم کرد اومد سمتم مامان:سوفیا تو از من:مامان بعدا راجبش حرف میزنیم مامان انگار خیلی ذوق زده بود من:مامان تو رو خدا تابلو نکن 😁 مامان:باشه بابا:خوب من شما دوتا رو تنها میزارم بعد من و جونگ کوک از قصد گرفت به هم وصل کرد بعد همه گی در گوشی حرف میزدن(آهان اینجا همه فهمیدن هر دو عاشقه همن میخوان نقشه بکشن😐😂😂😂😂چه خانواده ای داریم واقعا 😂) بعد رفتم نشستم رو صندلی یه دفع یکی اومد کنارم نشست میخواستم داد بزنم بهش بگم برو اونور دیدم جونگ کوک دهنم بسته شد و به یه نقطه خیره شدم یه دفع آهنگ زدن جونگ کوک اومد جلوم دستشو دراز کرد کوک:میای باهم برقصیم من:هوم یکم فکر کردم من:باشه بعد دستشو گرفتم باهم رقصیدیم مامان و باباهامونم مارو نگاه میکردن (الله و اکبر😐😂😂😂) بعد توجه نکردم جونگ کوک رفت در گوشم کوک:میخوام یه چیزی بهت بگم فکر نکنم الان وقتش باشه ولی میگم کوک:سوفیا من من ازت خوشم میاد از همون اول که اومدی تو کلاس سوفیا تو شوک بودم دو ساعت کوک:من سوفیا من دوست دارم اینو گفت دیگه مغزم پرید انگار تو مغزم یه چیزی پرید(جرقه عشق بوده😍)من:جونگ کوک من منم منم کوک:بگو من:منم دودودودوست دددددارم کوک:حاضری دوست دخترم شی و من و تو کنار هم باشیم
از زبون جونگ کوک
خیلی خوشگل شده بود همینجوری نگاش میکردم (اینجا جونگ کوک وقتی عطرشو حس کرد مرد😐😂😂😂😂) سوفیا:کوکی آی کوکی هوهو من:هان چیه سوفیا:کجایی یه دفع یکی زد پس کلم بابا:کجا بودی همه جارو دنبالت گشتم من:دسشویی بودم بابا:آه آشنا بشید باهم مامان بابای سوفیام اومدن بهشون دست دادم من:سلام خانوم کیم:سلام ماشالا چه بزرگ شدی آقای کیم:آره بزرگ شده قد کشیده با سوفیا آشنا شدی من:آه بله سوفیا:بابا جونگ کوک استادمه
از زبون خودم
من:بابا جونگ کوک معلم دانشگامه مامان یه نگاه بهم کرد اومد سمتم مامان:سوفیا تو از من:مامان بعدا راجبش حرف میزنیم مامان انگار خیلی ذوق زده بود من:مامان تو رو خدا تابلو نکن 😁 مامان:باشه بابا:خوب من شما دوتا رو تنها میزارم بعد من و جونگ کوک از قصد گرفت به هم وصل کرد بعد همه گی در گوشی حرف میزدن(آهان اینجا همه فهمیدن هر دو عاشقه همن میخوان نقشه بکشن😐😂😂😂😂چه خانواده ای داریم واقعا 😂) بعد رفتم نشستم رو صندلی یه دفع یکی اومد کنارم نشست میخواستم داد بزنم بهش بگم برو اونور دیدم جونگ کوک دهنم بسته شد و به یه نقطه خیره شدم یه دفع آهنگ زدن جونگ کوک اومد جلوم دستشو دراز کرد کوک:میای باهم برقصیم من:هوم یکم فکر کردم من:باشه بعد دستشو گرفتم باهم رقصیدیم مامان و باباهامونم مارو نگاه میکردن (الله و اکبر😐😂😂😂) بعد توجه نکردم جونگ کوک رفت در گوشم کوک:میخوام یه چیزی بهت بگم فکر نکنم الان وقتش باشه ولی میگم کوک:سوفیا من من ازت خوشم میاد از همون اول که اومدی تو کلاس سوفیا تو شوک بودم دو ساعت کوک:من سوفیا من دوست دارم اینو گفت دیگه مغزم پرید انگار تو مغزم یه چیزی پرید(جرقه عشق بوده😍)من:جونگ کوک من منم منم کوک:بگو من:منم دودودودوست دددددارم کوک:حاضری دوست دخترم شی و من و تو کنار هم باشیم
۲۹.۸k
۰۲ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.