با منِ تنها غریبی، آشنای دیگران
با منِ تنها غریبی، آشنای دیگران
کاش من هم لحظه ای بودم به جای دیگران
دست هایت دست هایم را رها کردند و حال
برگ پاییزم که می افتم به پای دیگران
ابر خواهم بود تا از شهر پنهانت کنم
دور باد از روی ماهت چشم های دیگران
عشق اگر کفر است یا از کافران کافر ترم
یا خدایم فرق دارد با خدای دیگران
زخم های من نه تنها از محبت های توست
دسترنج روزگار است و دعای دیگران …
#سجاد_سامانی
کاش من هم لحظه ای بودم به جای دیگران
دست هایت دست هایم را رها کردند و حال
برگ پاییزم که می افتم به پای دیگران
ابر خواهم بود تا از شهر پنهانت کنم
دور باد از روی ماهت چشم های دیگران
عشق اگر کفر است یا از کافران کافر ترم
یا خدایم فرق دارد با خدای دیگران
زخم های من نه تنها از محبت های توست
دسترنج روزگار است و دعای دیگران …
#سجاد_سامانی
۸۷۳
۲۵ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.