Devilish Angel wanted پارت4
#Devilish_Angel_wanted
#پارت4
چان
من:هیع خوبی تو؟!
نینا:آه اره یه سری چیزایی مزخرف یادم.میاد که اصلا با عقل جور در نمیاد
شیومین:ببینم.تو شناسنامه ای چیزی همراهت نیس؟!مدیر ازت بپرسه چی...
دی.او:بدبخت شدیم پسرا مدله دم در کمپانی وایستاده
من:چههههه شوخی نکن بجنب بجنب باید بری
نینا:آخه من کجا باید برم
بکهیون:فعلا تا شما قانعش کنین بره من میبرمش خوابگاه خودمون
ما:باشع
دستشو گرفت بردش باخودش منو کای سوهو خودمون آماده کردیم دختره رو منصرف کنیم
من:اهم ببخشید خانوم شما مدل هستید
دختره انگار ذوق مرگ شده بود
مدل:بلع شمام چانیول هستید
من:بلع اما متاسفانه مدیر گفت بیام بهتون بگم نیازی به شما نداره بفرما بیرون
مدل:هان چطور ممکنه
سوهو:ببخشید خانوم اما ما مدل مورد.نظرمون پیدا کردیم بفرمایید برید روز خوش
مدل:هان چی میگید؟؟
کای:راحته عزیزم بفرمایید برید یا به زبون خودمونی تر هرررریییی
دختره رو پرت کردیم بیرون نفسمون با صدا دادیم بیرون
هرسه تامون:هوفف بخیر گذشت ها
***///***
دانایی کل
بکهیون دستایی نینا که توهم گره خورده بودن و میلرزید نه از ترس از شدت تنهایی نگاه میکرد
بکهیون:هیع تو خوبی!
نینا که کمی مضطرب بود
نینا:آه آره ممنونم بابت کمکتون راستش راستش
بکهیون با ابرویی بالارفته برگشت سمت نینا که داشت سعی میکرد یه چیزی رو بگه اما نمیدونست چطوری بگه
بکهیون:ببینم چیزی میخوایی بگی بگو نترس
نینا:راستش گرسنمه
(هیچی دیگه دختره رسما زد تیکه احساسیمو خراب کرد) بکهیون با تعجب به نینا عجیب الخلقه نگا میکرد باخودش.میگفت«مگه میشه آدم اینقدر بیخیال باشع»
نینا اون لحظه فقط با خودش یه چیزی میگفت«غذاازچی بایدبخورم؟!»
بکهیون:الآن میبرمت خوابگاه غذا بهت میدم
نینا با شوق وذوق بی اراده جیغ کشید
نینا:آخ جون غذایی زمینی
یهو چندین خاطره دیگه یادش اومد اما ترجیح داد راجبش چیزی نگه
بکهیون:خدایا عقل بده بهش همین
نینا:یااا من خیلیم عاقلم من خیلیم خوبم
بکهیون:فقط ورورو چیزی دیگه ای نیستی بیا برو داخل
حواس بود تا عکاسی چیزی دور وبر نباشه تا باز بخوان عکسایی مزخرف بگیرن
نینا:وایی خدایی من چه قشنگه اینجا خیلی باحاله!
که یهو پاش گیر کرد وپخش زمین شدش بکهیون هم زد زیر خنده
بکهیون:بهت یاد ندادن جلو.پاتو نگا کنی
نینا:هرهر نخیر چون من راع نمیرم اصلا...هان پس چیکار میکنم!!
دوباره خنده بکهیون هوا رفت
بکهیون:نمیدونم کی هستی قبلش کی بود اما دلقک خوبی هستی اوف دلم بیا بیا یکم کیک بخور
چان
من:هیع خوبی تو؟!
نینا:آه اره یه سری چیزایی مزخرف یادم.میاد که اصلا با عقل جور در نمیاد
شیومین:ببینم.تو شناسنامه ای چیزی همراهت نیس؟!مدیر ازت بپرسه چی...
دی.او:بدبخت شدیم پسرا مدله دم در کمپانی وایستاده
من:چههههه شوخی نکن بجنب بجنب باید بری
نینا:آخه من کجا باید برم
بکهیون:فعلا تا شما قانعش کنین بره من میبرمش خوابگاه خودمون
ما:باشع
دستشو گرفت بردش باخودش منو کای سوهو خودمون آماده کردیم دختره رو منصرف کنیم
من:اهم ببخشید خانوم شما مدل هستید
دختره انگار ذوق مرگ شده بود
مدل:بلع شمام چانیول هستید
من:بلع اما متاسفانه مدیر گفت بیام بهتون بگم نیازی به شما نداره بفرما بیرون
مدل:هان چطور ممکنه
سوهو:ببخشید خانوم اما ما مدل مورد.نظرمون پیدا کردیم بفرمایید برید روز خوش
مدل:هان چی میگید؟؟
کای:راحته عزیزم بفرمایید برید یا به زبون خودمونی تر هرررریییی
دختره رو پرت کردیم بیرون نفسمون با صدا دادیم بیرون
هرسه تامون:هوفف بخیر گذشت ها
***///***
دانایی کل
بکهیون دستایی نینا که توهم گره خورده بودن و میلرزید نه از ترس از شدت تنهایی نگاه میکرد
بکهیون:هیع تو خوبی!
نینا که کمی مضطرب بود
نینا:آه آره ممنونم بابت کمکتون راستش راستش
بکهیون با ابرویی بالارفته برگشت سمت نینا که داشت سعی میکرد یه چیزی رو بگه اما نمیدونست چطوری بگه
بکهیون:ببینم چیزی میخوایی بگی بگو نترس
نینا:راستش گرسنمه
(هیچی دیگه دختره رسما زد تیکه احساسیمو خراب کرد) بکهیون با تعجب به نینا عجیب الخلقه نگا میکرد باخودش.میگفت«مگه میشه آدم اینقدر بیخیال باشع»
نینا اون لحظه فقط با خودش یه چیزی میگفت«غذاازچی بایدبخورم؟!»
بکهیون:الآن میبرمت خوابگاه غذا بهت میدم
نینا با شوق وذوق بی اراده جیغ کشید
نینا:آخ جون غذایی زمینی
یهو چندین خاطره دیگه یادش اومد اما ترجیح داد راجبش چیزی نگه
بکهیون:خدایا عقل بده بهش همین
نینا:یااا من خیلیم عاقلم من خیلیم خوبم
بکهیون:فقط ورورو چیزی دیگه ای نیستی بیا برو داخل
حواس بود تا عکاسی چیزی دور وبر نباشه تا باز بخوان عکسایی مزخرف بگیرن
نینا:وایی خدایی من چه قشنگه اینجا خیلی باحاله!
که یهو پاش گیر کرد وپخش زمین شدش بکهیون هم زد زیر خنده
بکهیون:بهت یاد ندادن جلو.پاتو نگا کنی
نینا:هرهر نخیر چون من راع نمیرم اصلا...هان پس چیکار میکنم!!
دوباره خنده بکهیون هوا رفت
بکهیون:نمیدونم کی هستی قبلش کی بود اما دلقک خوبی هستی اوف دلم بیا بیا یکم کیک بخور
۱۰.۵k
۲۲ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.