با من از عشق بگو
با من از عشق بگو
گستاخ و سنگدل میخوانیم
انگاه که کلام کسالت بارت ،صبر و قرار ،ازمن میرباید
نازنینم:
بامن از عشق بگو
از زندگانی
از مرگ
ترس و تاریکی
شور و شیدایی
امید و نا امیدی
از تپش های قلبت:
انگاه که چشم در چشم خماری دل از کف دادی
از نخستین بوسه هایت :
انگاه که با عطر دل انگیز گلهای بهار در هم امیختی
از عاشقانه هایت:
انگاه که پیله ابریشمین تن را به معشوقی هدیه دادی
مهربانم:
بگذار ،بنوشم شراب شیرین شادیکامیهایت را
بگذار ،سر کشم زهر تلخ درد های جانکاهت را
بگذار ،در اغوش کشم اشفتگی های روح نا ارامت را
گستاخ و سنگدل میخوانیم
انگاه که کلام کسالت بارت ،صبر و قرار ،ازمن میرباید
نازنینم:
بامن از عشق بگو
از زندگانی
از مرگ
ترس و تاریکی
شور و شیدایی
امید و نا امیدی
از تپش های قلبت:
انگاه که چشم در چشم خماری دل از کف دادی
از نخستین بوسه هایت :
انگاه که با عطر دل انگیز گلهای بهار در هم امیختی
از عاشقانه هایت:
انگاه که پیله ابریشمین تن را به معشوقی هدیه دادی
مهربانم:
بگذار ،بنوشم شراب شیرین شادیکامیهایت را
بگذار ،سر کشم زهر تلخ درد های جانکاهت را
بگذار ،در اغوش کشم اشفتگی های روح نا ارامت را
۲.۳k
۰۳ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.