نومیدی
شاید ک قطره ای چکد از خورشید...
فانوس راه پرت شبی گردد...
مهتاب خیس روی زمین ماسد...
شعری شکفته روی لبی گردد...
شاید ک باد عطر تن غم را...
از لای در ب بستر من ریزد...
از روی برگ های گل زنبق...
اوازهای گم شده برخیزد...
شاید شبی کنار درخت کاج...
اوای گام او شکند شب را...
ریزد ب روی دامن شب بوسه...
ساید چو روی سنگ لبم...لب را...
تف بر من و سکوت من و شعرم...
تف بر تو باد و زندگی و شاید...
تف بر کسی ک چشم ب ره مانده....
تف بر کسی ک سوی کسی اید...
شاید ک عشق هدیه ابلیس است...
اندوه اگر سزای وفا باشد...
شاید ک مرگ هستی ما باشد...
شاید ک مرگ پیش زمان خفته است...
راز گناهکاری انان را...
شیطان ب بندگان خدا گفته است...
نفرین ب مرگ باد...
بسه....
فانوس راه پرت شبی گردد...
مهتاب خیس روی زمین ماسد...
شعری شکفته روی لبی گردد...
شاید ک باد عطر تن غم را...
از لای در ب بستر من ریزد...
از روی برگ های گل زنبق...
اوازهای گم شده برخیزد...
شاید شبی کنار درخت کاج...
اوای گام او شکند شب را...
ریزد ب روی دامن شب بوسه...
ساید چو روی سنگ لبم...لب را...
تف بر من و سکوت من و شعرم...
تف بر تو باد و زندگی و شاید...
تف بر کسی ک چشم ب ره مانده....
تف بر کسی ک سوی کسی اید...
شاید ک عشق هدیه ابلیس است...
اندوه اگر سزای وفا باشد...
شاید ک مرگ هستی ما باشد...
شاید ک مرگ پیش زمان خفته است...
راز گناهکاری انان را...
شیطان ب بندگان خدا گفته است...
نفرین ب مرگ باد...
بسه....
۱۸.۰k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.