عشق درون پارت 5
جنی =تهیونگ اروم اروم اومد نزدیک و با صدای جیغ کوچکی کفتم ولم کن که خدمتکار امد و گفت ببخشید مزاحم شدم جنی نه تهیونگ نه خدمتکار خوب پادشاه باهاتون کار دارد تهیونگ باشه جنی باشه
رفتین تو تعظیم کردیم پادشاه با لحنی اروم گفت خوش اومدید ترسیده بودم
پادشاه گفت تهیونگ دیگر وقتت تموم شد تهیونگ نه پدر پادشاه تو باید یکی را انتخاب کنی تهیونگ نه پادشاه پس این کارم به عهده ی خودم جنی تو رو انتخاب میکنم تهیونگ به جنی نگاهی می کنه جنی باترس میگه شما که هنوز منو نمیشناسی پادشاه خوبم می شناسم تهیونگ هیچی نگفت و قبول کرد 3 روز مونده بود به عروسی که جنی رفت به گل های باغچه اب بدهد که یک مردی را دید که شبیه اون روز بود خواست فرار کنه که جنی رو محکم گرفت و با محکمی با ناخون هاش دست منو خونین کرد که یهو فیلیکس اومد و جنی رو نجات داد فیلیکس نمی تونم جلوی خودمو بگیرم یکمی از خونشو لیس زدم که مشکوک شدم که اون یه انسانه و به پادشاه خبر دادم پادشاه گفت من این دخترو برای پسرم انتخاب نمی کنم هر کسی که میخادش بهش بده فلیکس چشم تهیونگ با این خبر زود رفت پیش فلیکس فلیکس گفت من به مردان که واسمون کار میکنن دادمش تهیونگ حالا کجاست زود رفت
جنی بهوش امده بودم که چند تا مرد می خواستن بهم دست بزنن که تهیونگ امد و گفت من میخوامش چون اون شاهزاده بود هیچی نگفتن گفتن فقط به یه شرط تو باید ازش بچه دار شی تهیونگ باشه تهیونگ می دونست که دارن بهشون نگاه میکنن جنی رو روی مبل گذاشت و گفت ساکت باش بلوزشو در اورد و پتو رو روی سر خود گذاشت
پارت بعدی😍
رفتین تو تعظیم کردیم پادشاه با لحنی اروم گفت خوش اومدید ترسیده بودم
پادشاه گفت تهیونگ دیگر وقتت تموم شد تهیونگ نه پدر پادشاه تو باید یکی را انتخاب کنی تهیونگ نه پادشاه پس این کارم به عهده ی خودم جنی تو رو انتخاب میکنم تهیونگ به جنی نگاهی می کنه جنی باترس میگه شما که هنوز منو نمیشناسی پادشاه خوبم می شناسم تهیونگ هیچی نگفت و قبول کرد 3 روز مونده بود به عروسی که جنی رفت به گل های باغچه اب بدهد که یک مردی را دید که شبیه اون روز بود خواست فرار کنه که جنی رو محکم گرفت و با محکمی با ناخون هاش دست منو خونین کرد که یهو فیلیکس اومد و جنی رو نجات داد فیلیکس نمی تونم جلوی خودمو بگیرم یکمی از خونشو لیس زدم که مشکوک شدم که اون یه انسانه و به پادشاه خبر دادم پادشاه گفت من این دخترو برای پسرم انتخاب نمی کنم هر کسی که میخادش بهش بده فلیکس چشم تهیونگ با این خبر زود رفت پیش فلیکس فلیکس گفت من به مردان که واسمون کار میکنن دادمش تهیونگ حالا کجاست زود رفت
جنی بهوش امده بودم که چند تا مرد می خواستن بهم دست بزنن که تهیونگ امد و گفت من میخوامش چون اون شاهزاده بود هیچی نگفتن گفتن فقط به یه شرط تو باید ازش بچه دار شی تهیونگ باشه تهیونگ می دونست که دارن بهشون نگاه میکنن جنی رو روی مبل گذاشت و گفت ساکت باش بلوزشو در اورد و پتو رو روی سر خود گذاشت
پارت بعدی😍
۱۹.۲k
۲۶ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.