ماه عشق پارت ۲۳
#کوک
رفتم تو اتاق مایا من:مایا رفتم تو نگاه بهم نمیکرد من:خوبی مایا:خوبم تو ذهنم گفتم واقعا فکر کردی میتونی منو حرص بدی با قهر کردنت یا تنبیهم کنی نخیر من بمیرمم نمیزارم تو باهام قهر کنی حالا ببین برات چیکار میکنم من:الان مثلا قهری میخوای لج منو دراری اوکی مگر اینکه خوابشو ببینی من باهات باشم رفتم بیرون مایا:هعی جونگ کوک صبر کن
#مایا
اینو گفتو رفت بیرون ترسیدم گفتم رفت اما برای اینکه برگرده یه کاری کردم مرخص شده بودم و باید میرفتم از رو تخت اومدم پایین ادا گریه رو در آوردم چون میدونستم با گریم نابود میشه برا همین الکی گریه کردم من:هق و در همون هین لجشم در آوردم من:ای کاش پیشنهاد اون پسره رو قبول میکردم ای کاش دیدم داره عصبی نگاه میکنی اومد جلوم کوک:میخوای حرص منو دراری من:نخیر خیلیم جدی گفتم کوک:مایا با من بیا بریم من:نمیام کوک:نمیای من:نههههه کوک:خیله خوب خودت خواستی اومد پایین پامو گرفت منو بلند کرد انداخت رو شونش منم با دست میزدم رو کمرش کوک:لج منو در میاری اونم دیگه از حد گذشتی من:جونگ کوک منو بزار پایین اگه نزاریم جیغ میزنم بریزن سرتا کوک:بزن من کتک زدنشون برام آب خوردنه من:جونگ کوک منو بزار زمین کجا میبری منو بردم سمت ماشین در عقبو باز کرد منو پرت کرد تو نمیرفتم اما منو برد تو زور نداشتم خودشم رفت پشت فرمون نشست و درم قفل کرد از پشت اومدم جلو نشستم من:جونگ کوک منو کجا میبری کوک:میبینی پاشو گذاشت رو گاز تا ته برد سرعتو زیاد کرد قلبم داشت میومد تو حلقم من:جونگ کوک آروم برو خواهش میکنم کوک:که کاشکی پیشنهاد اون پسررو قبول میکردی من:جونگ کوک کوک:الان یه پسری بهت نشون بدم من:جونگ کوک میمیریم کوک:تا نگی غلط کردم گوه خوردم آشتی میکنم همینجوری میرم تا بخوریم به یه کامیون و باهم بمیریم من:الان همه ی اینا بخاطر اینه کوک:حرفتو پس بگیر زود من:باشه گوه خوردم خوب فقط میخواستم لج تو رو دربیارم چون گفتی میری دیگم نمیای و منم اونجوری کردم ولی میخواستم واقعا قهر کنم سرعتشو کم کرد و وایساد سمت جونگ کوک بودم کوک:مایا ببین خودت که میدونی تو مدرسه من کسیو به جز تو دوست نداشتم حتی لویم خودت دیدی چجوری باهاش رفتار میکردم ولی لویی مجبورم کرد و گرنه من دست بهش نزدم ولی بعد اومدن از روم بلندش کردن و بردنش منم بعد از اینکه تو رفتی عصبانی بودم ولی با این حال به خاطرت تو دانشگاه قبول شدم این کل واقعیت بود من:بهت گفتم خودتو ازیت نکن تو قول داده بودی خودتو ازیت نکنه کوک:آخه خره این چجور قولیه تو گفتی که بهت بدم وقتی نتونستم انجام بدم و از دوریت هلاک شدم من:ولی بازم تو قول داده بودی سرمو گرفتم اونور
رفتم تو اتاق مایا من:مایا رفتم تو نگاه بهم نمیکرد من:خوبی مایا:خوبم تو ذهنم گفتم واقعا فکر کردی میتونی منو حرص بدی با قهر کردنت یا تنبیهم کنی نخیر من بمیرمم نمیزارم تو باهام قهر کنی حالا ببین برات چیکار میکنم من:الان مثلا قهری میخوای لج منو دراری اوکی مگر اینکه خوابشو ببینی من باهات باشم رفتم بیرون مایا:هعی جونگ کوک صبر کن
#مایا
اینو گفتو رفت بیرون ترسیدم گفتم رفت اما برای اینکه برگرده یه کاری کردم مرخص شده بودم و باید میرفتم از رو تخت اومدم پایین ادا گریه رو در آوردم چون میدونستم با گریم نابود میشه برا همین الکی گریه کردم من:هق و در همون هین لجشم در آوردم من:ای کاش پیشنهاد اون پسره رو قبول میکردم ای کاش دیدم داره عصبی نگاه میکنی اومد جلوم کوک:میخوای حرص منو دراری من:نخیر خیلیم جدی گفتم کوک:مایا با من بیا بریم من:نمیام کوک:نمیای من:نههههه کوک:خیله خوب خودت خواستی اومد پایین پامو گرفت منو بلند کرد انداخت رو شونش منم با دست میزدم رو کمرش کوک:لج منو در میاری اونم دیگه از حد گذشتی من:جونگ کوک منو بزار پایین اگه نزاریم جیغ میزنم بریزن سرتا کوک:بزن من کتک زدنشون برام آب خوردنه من:جونگ کوک منو بزار زمین کجا میبری منو بردم سمت ماشین در عقبو باز کرد منو پرت کرد تو نمیرفتم اما منو برد تو زور نداشتم خودشم رفت پشت فرمون نشست و درم قفل کرد از پشت اومدم جلو نشستم من:جونگ کوک منو کجا میبری کوک:میبینی پاشو گذاشت رو گاز تا ته برد سرعتو زیاد کرد قلبم داشت میومد تو حلقم من:جونگ کوک آروم برو خواهش میکنم کوک:که کاشکی پیشنهاد اون پسررو قبول میکردی من:جونگ کوک کوک:الان یه پسری بهت نشون بدم من:جونگ کوک میمیریم کوک:تا نگی غلط کردم گوه خوردم آشتی میکنم همینجوری میرم تا بخوریم به یه کامیون و باهم بمیریم من:الان همه ی اینا بخاطر اینه کوک:حرفتو پس بگیر زود من:باشه گوه خوردم خوب فقط میخواستم لج تو رو دربیارم چون گفتی میری دیگم نمیای و منم اونجوری کردم ولی میخواستم واقعا قهر کنم سرعتشو کم کرد و وایساد سمت جونگ کوک بودم کوک:مایا ببین خودت که میدونی تو مدرسه من کسیو به جز تو دوست نداشتم حتی لویم خودت دیدی چجوری باهاش رفتار میکردم ولی لویی مجبورم کرد و گرنه من دست بهش نزدم ولی بعد اومدن از روم بلندش کردن و بردنش منم بعد از اینکه تو رفتی عصبانی بودم ولی با این حال به خاطرت تو دانشگاه قبول شدم این کل واقعیت بود من:بهت گفتم خودتو ازیت نکن تو قول داده بودی خودتو ازیت نکنه کوک:آخه خره این چجور قولیه تو گفتی که بهت بدم وقتی نتونستم انجام بدم و از دوریت هلاک شدم من:ولی بازم تو قول داده بودی سرمو گرفتم اونور
۱۷.۷k
۲۳ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.