نجوای عشق پارت ۴۰
بستنیمونو خوردیم و رفتیم خونه رفتم لباسمو عوض کردم یه لباس مشکی لش پوشیدم با شلوار تنگ مشکی لباسم آستیناش تا کف دستم بود(عاشق اینجور لباسام😍) بعد رفتم از اتاق بیرون که دیدم جونگ کوک نشسته رو مبل منم رفتم جلو خودمو انداختم روش رو پاش نشستم جونگ کوکم دستاشو دور کمرم حلقه کرد کوک:امروز داشتی یه نفر و به کشتن میدادی من:اگه تو نمیگرفتیم تا الان مرده بود کوک:یاد این فیلما افتادم یهو از دور میپرن رو اون یکی 😂🤣 من:😂😂حساسم خوب کوک:نگو حساسم بگو غیرتیم من:غیرتیم کوک:ولی اگه یکی به تو اینجوری نگاه کنه👀میگیرمش اون چشماشو اول از کاسه در میارم بعد تیکه تیکش میکنم میندازمش داخل من:سطل آشغال کوک:درسته من:چیزیم ازش میمونه کوک:نوچ من:ولی اون چکی تو به اون دختره زدی قشنگ دلم خنک شد کوک:معلومه اگه پای تو باشی یا اگه کسی بهت بد بگه من پدر اون بابا رو در میارم بعد گرفتم رو لباش یه بوس کوچولو زدم کوک:نه نشد دیگه(ودف😑😂😂🤣) من:خیلی پررویا کوک:میدونم من:🙂 بعد جونگ کوک لباشو غنچه کرد و چشماشو بست اومدم برم نزدیک یه دفع چشماشو باز کرد منو از رو پاش دراز کرد رو مبل بعد با سرعت لباشو گذاشت رو لبام اولش موندم ولی بعد همراهیش کردمو دستمو دور گردنش حلقه کردم اونم تند تند لبامو مک میزد و میخورد(جا موندید مگه😐😂😂🤣) بعد از لبا هم جدا شدیم (ما اینجا انواع بوس داریم از تریق لب حالا بعدا میگم😐😂بیترادبا) بعد جونگ کوک دستشو گذاشت رو صورتم من:جونگ کوک کوک:جانم من:دوست دارم(بللهههه همیشه که نباید جونگ کوک بگه😏😂🤣) کوک:منم دوست دارم من برات جونمم میدم من:ولی من برات از جونمم میگذرم کوک:من میمرم برات من:خدانکنه من بمیرم کوک:نه من بمیرم بحث نکن😐 من:😅 یه دستمو گذاشتم رو صورتش اونم دستمو گرفت بعد از رو هم بلند شدیم کوک:میدونی چیه دوست دارم فحشت بدم من:بده منم میدم کوک:توله سگ عاشقتم من:عشق با فحش منم عاشقتم (بگم😐😂🤣🤣) گوساله(یاد این افتادم میانه سارانگه گوساله😂🤣🤣🤣🤣🤣😐) کوک:تو فقط فحش بده خوب من:توهم همینطور بعد لباشو گاز گرفت کوک:بریم تو تراس من:بریم رفتیم تو تراس تراس بزرگ بود من:دوست داری بندازمت پایین همینجا قاتل عشقم بشم کوک:تو گوه خوردی اگه منو پرت کنی پایین خودتم میگیرم باخودم میبرم من تنهایی بدون عشقم جایی نمیرم😐 کوک:اگه من دوست داری خودت و پرت کن پایین من:جونگ کوک من روانیما پرت میکنم خودمو ها😐 کوک:پرت کن(ساخت یک ذهن مریض😑😂😂🤣) من:خیله خوب داشتم میرفتم که دستمو گرفت برگردوندم و منو چسبوند به خودش کوک:گوشی من کو من:تو اتاق کوک:یه لحظه صبر کن پرت نکنیا من:خیله خوب اونجا یه جایی بود که بتونم قایم شم رفتم قایم شدم اومد ترسید زد تو سر خودش گفت کوک:واییی
۱۳.۱k
۲۵ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.