فن فیکشن اسمات و کمی طنز از جیمین پارت ۱
خوب ارمیای منحرفم بیاین پایین😂💔🌌
از دید خودت//
لعنت بهت....لعنت بهت سونگ یو...اهههه....اولاش که باهام بودی....حالا گورتو گم کردی اشغال....
//فلش بک//
من تو دبیرستان به خوشگلی معروف بودم...خیلی از پسرا دوس داشتن بهم دست بزنن...اما از سر هوس...اما جیمین اینجوری نبود...یه پسری تو زندگیم اومده بودو خیلی اذیتم میکرد...اسمش سونگ یو بود.....جیمین منو از دستش نجات داد.....اما وقتی. با جیمین دعوام شد کات کردیم....بعد دوباره سونگ یو برگشت پیشم....اما بعد چن روز اونم از پیشم رفت..ٔ..میخواستم برم پیش جیمین.....چون اون اشغال هی منو غال میزاشت//منظورش سونگ یوه//هی زنگ میزدو رومخم راه میرفت....رفتم خونه ی جیمین//
پایان فلش بک//
اون عوضی منو گذاشت رفت و وقتی با جیمین خیلی خوب شده بودم دوباره برگشتو هی زنگ میزد....پامو محکم روی پدال گاز فشار دادمو با عصبانیت رانندگی میکردم....رسیدم خونه ی جیمین.ٔ.....رفتم داخل ....دیدم نیس فوری رفتم اتاقمونو رو تخت دراز کشیدم....هی زنگ میزد:
+ب خدا....اگه....اگه یه بار دیگه زنگ بزنی به جیمین همه چیو میگم...
_چیو میگی؟!
اون...اون جیمین بود.....موهاش خیس بود رفته بود حموم......
با یه لبخند مصنوعی جواب دادم:
+هیچی .....رفته بودی حموم...
همون موقع اون لعنتی زنگ خورد....میخواستم برش دارم اما جیمین جواب داد....مطمئنن اگه قضیرو بفهمه مردم.....
_الو
_شما؟
_واقعا؟!
_بله ممنون....خداحافظ....
ادامه دالد😂💔🌌
از دید خودت//
لعنت بهت....لعنت بهت سونگ یو...اهههه....اولاش که باهام بودی....حالا گورتو گم کردی اشغال....
//فلش بک//
من تو دبیرستان به خوشگلی معروف بودم...خیلی از پسرا دوس داشتن بهم دست بزنن...اما از سر هوس...اما جیمین اینجوری نبود...یه پسری تو زندگیم اومده بودو خیلی اذیتم میکرد...اسمش سونگ یو بود.....جیمین منو از دستش نجات داد.....اما وقتی. با جیمین دعوام شد کات کردیم....بعد دوباره سونگ یو برگشت پیشم....اما بعد چن روز اونم از پیشم رفت..ٔ..میخواستم برم پیش جیمین.....چون اون اشغال هی منو غال میزاشت//منظورش سونگ یوه//هی زنگ میزدو رومخم راه میرفت....رفتم خونه ی جیمین//
پایان فلش بک//
اون عوضی منو گذاشت رفت و وقتی با جیمین خیلی خوب شده بودم دوباره برگشتو هی زنگ میزد....پامو محکم روی پدال گاز فشار دادمو با عصبانیت رانندگی میکردم....رسیدم خونه ی جیمین.ٔ.....رفتم داخل ....دیدم نیس فوری رفتم اتاقمونو رو تخت دراز کشیدم....هی زنگ میزد:
+ب خدا....اگه....اگه یه بار دیگه زنگ بزنی به جیمین همه چیو میگم...
_چیو میگی؟!
اون...اون جیمین بود.....موهاش خیس بود رفته بود حموم......
با یه لبخند مصنوعی جواب دادم:
+هیچی .....رفته بودی حموم...
همون موقع اون لعنتی زنگ خورد....میخواستم برش دارم اما جیمین جواب داد....مطمئنن اگه قضیرو بفهمه مردم.....
_الو
_شما؟
_واقعا؟!
_بله ممنون....خداحافظ....
ادامه دالد😂💔🌌
۷۵.۵k
۱۷ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.