در خلسه ی آغوش تو خوابم ببرد کاش !
در خلسه ی آغوش تو خوابم ببرد کاش !
چشمِ تو به یک لحظه ی نابم ببرد کاش !
در راه نگاهت به اسارت دلِ من رفت
تا مرحله ی سختِ عذابم ببرد کاش !
گفتم که گذشت از سرِ من آب ، چه باک است
گرداب به عمقِ تب و تابم ببرد کاش !
با آن تپش گرم لبانت چه بگویم
بی مرز به آن حال خرابم ببرد کاش !
گویا دو دلی در تبِ یادم ، به دعایی
احساس تو تا مرز مُجابم ببرد کاش !
باور بکنی یا نکنی حرف دل این است
در عمق همین حادثه خوابم ببرد کاش !
چشمِ تو به یک لحظه ی نابم ببرد کاش !
در راه نگاهت به اسارت دلِ من رفت
تا مرحله ی سختِ عذابم ببرد کاش !
گفتم که گذشت از سرِ من آب ، چه باک است
گرداب به عمقِ تب و تابم ببرد کاش !
با آن تپش گرم لبانت چه بگویم
بی مرز به آن حال خرابم ببرد کاش !
گویا دو دلی در تبِ یادم ، به دعایی
احساس تو تا مرز مُجابم ببرد کاش !
باور بکنی یا نکنی حرف دل این است
در عمق همین حادثه خوابم ببرد کاش !
۵.۸k
۱۵ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.