عاشقانه
چقدر شمع دلم را به صبر آب کنم
که یار و همدم تنهایی اش حساب کنم
هزار بار اگر هم به لطف بنگرم
نمیشود که از این درد اجتناب کنم
و کاش میشد از این پس میان دلهره ها
لباس خاطره را پهنِ آفتاب کنم
همیشه داشت دلم آرزوی او را که
فراق و غصه ی این قصه را جواب کنم
اگر شکوفه نشاند به روی بوسه ی شوق
به چروی سایه ی غم عاشقانه قاب کنم
همیشه داشت دلم آرزوی دیرینش
که ساقی و می و میخانه اش خطاب کنم
که یار و همدم تنهایی اش حساب کنم
هزار بار اگر هم به لطف بنگرم
نمیشود که از این درد اجتناب کنم
و کاش میشد از این پس میان دلهره ها
لباس خاطره را پهنِ آفتاب کنم
همیشه داشت دلم آرزوی او را که
فراق و غصه ی این قصه را جواب کنم
اگر شکوفه نشاند به روی بوسه ی شوق
به چروی سایه ی غم عاشقانه قاب کنم
همیشه داشت دلم آرزوی دیرینش
که ساقی و می و میخانه اش خطاب کنم
۱۳.۶k
۲۰ مرداد ۱۴۰۱