بیبی گرل من
#بیبی_گرل_من
P 16
و منم باز بیکار موندم
امشب مهمونی داشتن
یعنی نوشیدنی های بزرگسالا هم هست...ایوللل قراره مجانی و بدون گیر دادنای یکی راحت بنوشمشون
روی کاناپه دراز کشیدم و به نقطه ای زل زدم
hyunjin..
پسرارو بردم اتاق خودم
هیون : بلاخره دارم جایگاه اول بودنو میگیرم
لینو : پس این مهمونی برای اونه
سرمو با لبخند تکون دادم
فیکس : اما..هیون..رز هم قراره باشه؟
هیون : خودتونو میدونید اگه بگم نیا بیرون صدرصد از کنجکاوی زیاد میاد بیرون برای همین آزاد میزارم هرچی بخواد بکنه
فلیکس : ولی اون هنوز بچست و این مهمونی بزرگسالاس اگه بلایی سرش بیارن چی
راست ميگفت افراد این مهمونی زیادی هیزن
دستمو روی موهام کشیدم
هیون : راس میگی..چیکارش کنم؟!
فلیکس : اگه بخوای من میتونم ببرمش به جای ديگه تا آخر مهمونی
هیون : مطمئنی؟ ببین نزار فرار کنه ها
فلیکس : هوم مطمئن باش
لینو : کجا قراره ببریش؟
فلیکس : به خونه خودم چطوره؟
هیون : اون وقت غر غر میکنه
لینو : چطوره ببرتش...به بوسان...؟
هیون : نگرانم اتفاقی بیوفته
فلیکس : چیزی نميشه بعد من مث تو نیستم خیلیم پایم هرکاری میتونیم بکنیم
شاید بهتر بود بفرستمش بره پس اوکی رو دادم
از اتاق اومدیم بیرون و به رز که دراز کشیده بود و به سقف زل زده بود نگاه کردیم
فلیکس : بانو هوانگ؟
رز : هوم؟
فلیکس : برو لباساتو عوض کن میخوام ببرمت دور دور
با ذوق زیاد بلند شد
رز : جدی میگییی
لبخندی براش زد
فلیکس : اهوم
رز : پس برم لباسامو بپو.. وایسا.. لباس ندارم که..
فلیکس : پس با همینا بیا
رز : باشههه
لبخندی برای کیوت بودنش زدم اون با برادر خودخواهم فرق داشت..
که لینو مشتی به بازوم زد
با نگاه شیطونی گفت
لینو : به کی لبخند میزنی هیوناا
هول شده زود گفتم
هیونجین : هیچکی...
لینو : مطمئنی؟(پوزخند
هیونجین : ببین اعصاب ندارما..
لینو: باشه باشه بی جنبه.
P 16
و منم باز بیکار موندم
امشب مهمونی داشتن
یعنی نوشیدنی های بزرگسالا هم هست...ایوللل قراره مجانی و بدون گیر دادنای یکی راحت بنوشمشون
روی کاناپه دراز کشیدم و به نقطه ای زل زدم
hyunjin..
پسرارو بردم اتاق خودم
هیون : بلاخره دارم جایگاه اول بودنو میگیرم
لینو : پس این مهمونی برای اونه
سرمو با لبخند تکون دادم
فیکس : اما..هیون..رز هم قراره باشه؟
هیون : خودتونو میدونید اگه بگم نیا بیرون صدرصد از کنجکاوی زیاد میاد بیرون برای همین آزاد میزارم هرچی بخواد بکنه
فلیکس : ولی اون هنوز بچست و این مهمونی بزرگسالاس اگه بلایی سرش بیارن چی
راست ميگفت افراد این مهمونی زیادی هیزن
دستمو روی موهام کشیدم
هیون : راس میگی..چیکارش کنم؟!
فلیکس : اگه بخوای من میتونم ببرمش به جای ديگه تا آخر مهمونی
هیون : مطمئنی؟ ببین نزار فرار کنه ها
فلیکس : هوم مطمئن باش
لینو : کجا قراره ببریش؟
فلیکس : به خونه خودم چطوره؟
هیون : اون وقت غر غر میکنه
لینو : چطوره ببرتش...به بوسان...؟
هیون : نگرانم اتفاقی بیوفته
فلیکس : چیزی نميشه بعد من مث تو نیستم خیلیم پایم هرکاری میتونیم بکنیم
شاید بهتر بود بفرستمش بره پس اوکی رو دادم
از اتاق اومدیم بیرون و به رز که دراز کشیده بود و به سقف زل زده بود نگاه کردیم
فلیکس : بانو هوانگ؟
رز : هوم؟
فلیکس : برو لباساتو عوض کن میخوام ببرمت دور دور
با ذوق زیاد بلند شد
رز : جدی میگییی
لبخندی براش زد
فلیکس : اهوم
رز : پس برم لباسامو بپو.. وایسا.. لباس ندارم که..
فلیکس : پس با همینا بیا
رز : باشههه
لبخندی برای کیوت بودنش زدم اون با برادر خودخواهم فرق داشت..
که لینو مشتی به بازوم زد
با نگاه شیطونی گفت
لینو : به کی لبخند میزنی هیوناا
هول شده زود گفتم
هیونجین : هیچکی...
لینو : مطمئنی؟(پوزخند
هیونجین : ببین اعصاب ندارما..
لینو: باشه باشه بی جنبه.
۱۳.۳k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.