برترین عشق پارت ۵
لپمو بوسید بعد دستمو ول کرد سوریاتا در و باز کرد سوریاتا:بیا تو من:باشه رفتم تو و لباسمو عوض کردم خیلی حسه خوبی داشتم رفتم یه نیم تنه مشکی پوشیدم با یه شلوار مشکی و آرایشمم پاک کردم و افتادم رو تخت و خوابم برد دیگه صبح بیدار شدم و رفتم صبحونرو آماده کردم و سوریاتام بیدار شد و اومد باهم صبحونه خوردیم من:من میرم بیرون یکم بدوم سوریاتا:باشه برو من:بای بعد رفتم بیرون یهو همون موقع انگار یکی منو کشید تو اتاقش بعد در و بست و منو چسبوند به دیوار دیدم جونگ کوک من:جونگ کوک کوک:صبح بخیر عشق زندگیم من:صبح توهم بخیر بعد بغلم کرد و بعد لباشو گذاشت رو لبام و لبامو میخورد منم همراهیش کردم بعد جدا شدیم کوک:قربون اون چشما سبزت بشم نمیدونی چقدر دلم برا نگاهات چشمات و لبات تنگ شده بود حتی بیشتر مال خودت من:منم خیلی دلم برات تنگ شده بود همون یدونه بوس و که زدی رو لبام و رفتی دیگه خواب نداشتم شبا کوک:من شب تا صبح دنبالت میگشتم و تا به امروز هیچ دختریو تو قلبم راه ندادم من:منم هیچ پسریو تو قلبم راه ندادم فقط تو رو میخواستم بعد دستشو رو صورتم کشید و دوباره لبامو بوسید بعد جدا شد کوک:این همه سال و برات جبران میکنم من:خوب من باید برم بیرون بدوم یخورده کوک:منم میخواستم بدوم باهم بریم من:باشه
۳۵.۲k
۰۸ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.