.من تاک زمین خورده ی بی کبرو غرورم/ افتاده به خاکم زهیاهو
.من تاک زمین خورده ی بی کبرو غرورم/ افتاده به خاکم زهیاهوی تو دورم / یک پنجره پرواز دلم مانده ،بماند/ از بس نرسیدم به مراددل خود سنگ صبورم/ در وحشت بی رنگی این بوم سیه کام/ هرشب به تمنای کسی شهره ی شورم/ من حاشیه ی رقص گلی بی برو بارم/ آواره ترین شاخه ی این باغ بلورم/ برلب ننشانم گله از بی کسی و درد/ اکنون که براین درد جگر سوز شکورم /این جوی که از مزرعه ی دیده روان است/ چندیست که لب بسته زآواز عبورم/ آهسته فراموش کنیدم که چو مردم/ ازیاد شما گرم شود سردی گورم/ .ف،عباسی ( فرید )
۱.۰k
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.