پشت پنجره ایستاده ام …
پشت پنجره ایستاده ام …
به عابرهای توی کوچه نگاه میکنم…
لحظه ای چشمانم رامی بندم…
باخودم می گویم…
کاش یکی ازاین عابرها توبودی…
بادسته گلی از رز های سفید…
آنجا ایستاده بودی وبه من لبخند میزدی…
ومن لبخندت رابا قهقه ای ازسر شادی دیدارت پاسخ میدادم؛
واندکی بعد بهم می رسیدیم…
درآغوش هم…
آه…
چشمانم راباز کردم …
جای ات درکوچه خالی بود…
به روال این یک سال…
آه…
کجایی؟
اندوه نبودنت مراکشت …
جانان من؛
به همین زودی یک سال شد این دوری…
بس نیست؟
برگرد…
این تنها همیشه به انتظارت پشت این پنجره ایستاده است.
متن ازخودمه اگه دوستداشتین نظربدین
#تنهایی #love
به عابرهای توی کوچه نگاه میکنم…
لحظه ای چشمانم رامی بندم…
باخودم می گویم…
کاش یکی ازاین عابرها توبودی…
بادسته گلی از رز های سفید…
آنجا ایستاده بودی وبه من لبخند میزدی…
ومن لبخندت رابا قهقه ای ازسر شادی دیدارت پاسخ میدادم؛
واندکی بعد بهم می رسیدیم…
درآغوش هم…
آه…
چشمانم راباز کردم …
جای ات درکوچه خالی بود…
به روال این یک سال…
آه…
کجایی؟
اندوه نبودنت مراکشت …
جانان من؛
به همین زودی یک سال شد این دوری…
بس نیست؟
برگرد…
این تنها همیشه به انتظارت پشت این پنجره ایستاده است.
متن ازخودمه اگه دوستداشتین نظربدین
#تنهایی #love
۸.۱k
۱۲ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.