تکپارتی درخواستی:
موضوع:وقتی ا.ت به کوک خیانت میکنه.
ویو کوک
خیلی وقت بود که ا.ت باهام سرد شده بود.
خیلی دلم میخواست پیشم باشه و باهام حرف بزنه ولی خب اون باهام سرد شده .
تقریبا یه ماهه که باهام سرده.
کوک:طاقتم دیگه تموم شده باید بفهمم چرا اینطوریه .
رفتم تو اتاقمون دیدم ا.ت نشسته داره تو گوشی با یکی حرف میزنه.
کوک:عامممم....عزیزم؟
ا.ت:کی بهت گف بدون در زدن بیای تو اتاق؟
کوک:ببخشید عزیزم میگم میتونم یه چیزی بهت بگم؟
ا.ت:زود بگو کار دارم
کوک:چرا جدیدا اینجوری شدی؟
ا.ت:چجوری شدم مگه؟
کوک:رک بگم بت باهام سرد شدی انگار ازم زده شدیو دیگه دوسم نداری حس میکنم با یکی دیگه تو رابطه ای
ویو ا.ت
تعجب کرده بودم که چرا انقد درست همه چیو فهمید.
ا.ت:عاممم...ن....نه اصلا اینطور نیست ...ل....لطفا زود قضاوت نکن.
کوک:ینی بهت اعتماد داشته باشم دیگه اره؟
ا.ت:اره خیالت راحت
کوک:خیلی خب باشه
فردا
امروز با هیونجین قرار دارم.
باید خودمو اماده میکردم
فلشبک به موقع راه افتادن
ویو کوک
تصمیم گرفتم ا.ت رو تعقیب کنم پس راه افتادم دنبالش
فلشبک به موقعی که ا.ت و هیونجین همو میبینن.
ا.ت:سلام عزیزم
هیونجین:سلام عشقم خوبی
ا.ت:مرسی قلبم بیا بریم کافیشاپ
هیونجین:اوکی
کوک:یاااا کجا با این عجله
ا.ت:هانننن؟کوک....ت...تو اینجا چیکار میکنییی؟
کوک:حق ندارم ببینم زن داره کجا میره؟پس بهم خیانت نمیکنی نه؟
ا.ت:کوک عزیزم لطفا یه دیقع صب کن برات توضیح بدم خبب
کوک:میشنوم!
ا.ت:ببین من اشتباه کردم ببخشید
کوک:همین؟!
ا.ت:متاسفم...!
کوک:بیا برگردیم خونه بعدا دربارش حرف میزنیم
ا.ت:هیونحین ما دیگ نمیتونیم باهم باشیم بیا بهم بزنیم
هیونجین:........
فلشبک به خونه
کوک:خب ا.ت بگو بینم چرا بهم دروغ گفتی؟
ا.ت:😭😭😭
کوک:عه چیشد یهوو؟
ا.ت:کوکککک اون موقعی که من به توجهت نیاز داشتمو تو همش با رفیقات بزنو بکوب داشتی داغون شدم توجه ندودم محبت ندیدم انتظار داری با همه اینا این کارو نمیکردم
کوک:عزیزم من شرمندم اصلا نمیدونستم تو توی این وضعیتی ببخشید
ا.ت:تو هم بخاطر کار امروز منو ببخش
کوک:بیا بغلم🫂
ا.ت:🫂
کوک:خب بیا بریم غذا بخوریم
ا.ت:اهوم باشه
کوک:بیا نودل شیرامیان بخوریم
ا.ت:نهههه سامیانگگگ
کوک:نهههه
ا.ت:چییی نههه الان میام میکشمت
کوک:الفراررررررر
ا.ت:وایسا ببینمممممم
کوک:😂
ا.ت:😂
اینم ا تکپارتی درخواستی امید وارم دوس داشته باشین و ببخشید که زیاد خوب نشد❤
ویو کوک
خیلی وقت بود که ا.ت باهام سرد شده بود.
خیلی دلم میخواست پیشم باشه و باهام حرف بزنه ولی خب اون باهام سرد شده .
تقریبا یه ماهه که باهام سرده.
کوک:طاقتم دیگه تموم شده باید بفهمم چرا اینطوریه .
رفتم تو اتاقمون دیدم ا.ت نشسته داره تو گوشی با یکی حرف میزنه.
کوک:عامممم....عزیزم؟
ا.ت:کی بهت گف بدون در زدن بیای تو اتاق؟
کوک:ببخشید عزیزم میگم میتونم یه چیزی بهت بگم؟
ا.ت:زود بگو کار دارم
کوک:چرا جدیدا اینجوری شدی؟
ا.ت:چجوری شدم مگه؟
کوک:رک بگم بت باهام سرد شدی انگار ازم زده شدیو دیگه دوسم نداری حس میکنم با یکی دیگه تو رابطه ای
ویو ا.ت
تعجب کرده بودم که چرا انقد درست همه چیو فهمید.
ا.ت:عاممم...ن....نه اصلا اینطور نیست ...ل....لطفا زود قضاوت نکن.
کوک:ینی بهت اعتماد داشته باشم دیگه اره؟
ا.ت:اره خیالت راحت
کوک:خیلی خب باشه
فردا
امروز با هیونجین قرار دارم.
باید خودمو اماده میکردم
فلشبک به موقع راه افتادن
ویو کوک
تصمیم گرفتم ا.ت رو تعقیب کنم پس راه افتادم دنبالش
فلشبک به موقعی که ا.ت و هیونجین همو میبینن.
ا.ت:سلام عزیزم
هیونجین:سلام عشقم خوبی
ا.ت:مرسی قلبم بیا بریم کافیشاپ
هیونجین:اوکی
کوک:یاااا کجا با این عجله
ا.ت:هانننن؟کوک....ت...تو اینجا چیکار میکنییی؟
کوک:حق ندارم ببینم زن داره کجا میره؟پس بهم خیانت نمیکنی نه؟
ا.ت:کوک عزیزم لطفا یه دیقع صب کن برات توضیح بدم خبب
کوک:میشنوم!
ا.ت:ببین من اشتباه کردم ببخشید
کوک:همین؟!
ا.ت:متاسفم...!
کوک:بیا برگردیم خونه بعدا دربارش حرف میزنیم
ا.ت:هیونحین ما دیگ نمیتونیم باهم باشیم بیا بهم بزنیم
هیونجین:........
فلشبک به خونه
کوک:خب ا.ت بگو بینم چرا بهم دروغ گفتی؟
ا.ت:😭😭😭
کوک:عه چیشد یهوو؟
ا.ت:کوکککک اون موقعی که من به توجهت نیاز داشتمو تو همش با رفیقات بزنو بکوب داشتی داغون شدم توجه ندودم محبت ندیدم انتظار داری با همه اینا این کارو نمیکردم
کوک:عزیزم من شرمندم اصلا نمیدونستم تو توی این وضعیتی ببخشید
ا.ت:تو هم بخاطر کار امروز منو ببخش
کوک:بیا بغلم🫂
ا.ت:🫂
کوک:خب بیا بریم غذا بخوریم
ا.ت:اهوم باشه
کوک:بیا نودل شیرامیان بخوریم
ا.ت:نهههه سامیانگگگ
کوک:نهههه
ا.ت:چییی نههه الان میام میکشمت
کوک:الفراررررررر
ا.ت:وایسا ببینمممممم
کوک:😂
ا.ت:😂
اینم ا تکپارتی درخواستی امید وارم دوس داشته باشین و ببخشید که زیاد خوب نشد❤
۸.۹k
۲۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.