داستان عاشقانه ایرانی خسرو وشیرین ۲
# داستان عاشقانه#ایرانی_ خسرو وشیرین ۲
خسرو به یارانش می سپارد که اگر شیرین شاهزاده ارمنستان به دیدار وی آمد از او به مهربانی پذیرایی کنند. سوار بر اسب خویش شبدیز به همراه سپاهی بزرگ با درفش کاویانی بر دست، پایتخت را ترک میکند، از قضا به همان منطقه ای می رسد که از نظر سبزی و زیبایی بر دیگر مناطق برتری داشته است و شیرین نیز همانجا مشغول آب تنی بوده است. شیرین با خود اندیشه میکند که این شخص چه کسی می تواند باشد. لباس خویش را بر تن میکند و سوار بر اسپ خویش میگردد و دور می شود. خسرو که تصویر وی را توسط شاپور دیده بود او را شناخت و دقایقی که مهو زیبایی شیرین شده بود، او را از دست داد و هنگامی که در پی او جستجو کرد دیگر وی را نیافت.
شیرین خود را پایتخت رسانید و خود را به دربار معرفی نمود. زنان دربار که از زیبایی او شگفت زده شده بودند وی را احترام گذاشتند. او پس از ساعتی متوجه آشوبهای پایخت می شود و از اطرافیان می شنود که خسرو به همین منظور دربار را ترک کرده است و متوجه می شود که شخصی که در میان راه مشاهده کرده بود کسی نبوده جز خسرو پرویز معشوقه ی خود. خسرو خود را به ارمنستان رسانید و به دیدار مهین بانو شهبانوی ارمنستان رفت و در کنار وی از فقدان شیرین ابراز ناراحتی نمود. خسرو پس از چند روز اقامت در ارمنستان پیکی از تیسپون دریافت میکند که بزرگان برای وی نوشته بودند. متن نامه حکایت از آن داشت که پدر خسرو، هرمزد درگذشته است و حال تاج و تخت کشور در انتظار اوست. خسرو راهی تیسفون می شود و پس از رسیدن به آنجا مشاهده میکند که شیرین تیسفون را ترک کرده است.
شیرین نیز پس از مدتی به ارمنستان باز میگردد تا با خسرو دیدار کند ولی....
خسرو به یارانش می سپارد که اگر شیرین شاهزاده ارمنستان به دیدار وی آمد از او به مهربانی پذیرایی کنند. سوار بر اسب خویش شبدیز به همراه سپاهی بزرگ با درفش کاویانی بر دست، پایتخت را ترک میکند، از قضا به همان منطقه ای می رسد که از نظر سبزی و زیبایی بر دیگر مناطق برتری داشته است و شیرین نیز همانجا مشغول آب تنی بوده است. شیرین با خود اندیشه میکند که این شخص چه کسی می تواند باشد. لباس خویش را بر تن میکند و سوار بر اسپ خویش میگردد و دور می شود. خسرو که تصویر وی را توسط شاپور دیده بود او را شناخت و دقایقی که مهو زیبایی شیرین شده بود، او را از دست داد و هنگامی که در پی او جستجو کرد دیگر وی را نیافت.
شیرین خود را پایتخت رسانید و خود را به دربار معرفی نمود. زنان دربار که از زیبایی او شگفت زده شده بودند وی را احترام گذاشتند. او پس از ساعتی متوجه آشوبهای پایخت می شود و از اطرافیان می شنود که خسرو به همین منظور دربار را ترک کرده است و متوجه می شود که شخصی که در میان راه مشاهده کرده بود کسی نبوده جز خسرو پرویز معشوقه ی خود. خسرو خود را به ارمنستان رسانید و به دیدار مهین بانو شهبانوی ارمنستان رفت و در کنار وی از فقدان شیرین ابراز ناراحتی نمود. خسرو پس از چند روز اقامت در ارمنستان پیکی از تیسپون دریافت میکند که بزرگان برای وی نوشته بودند. متن نامه حکایت از آن داشت که پدر خسرو، هرمزد درگذشته است و حال تاج و تخت کشور در انتظار اوست. خسرو راهی تیسفون می شود و پس از رسیدن به آنجا مشاهده میکند که شیرین تیسفون را ترک کرده است.
شیرین نیز پس از مدتی به ارمنستان باز میگردد تا با خسرو دیدار کند ولی....
۴.۳k
۱۲ اسفند ۱۳۹۹