پندار.... ***
پندار.... ***
بعدازهماهنگیای لازم باسمیرا وارد خونه شدم...هیشکی نبود...فقط سمیرا...وارد خونه که شدم دریت روبه روی پله ها
_خوب جناب پندارمحبی عزیز...مرده و قولش...هله هوله رو بده بیاد...
+لواشکی رو ازتوی یکی ازساکام بیرون کشیدم...
_بگیراینو حالاهم بذار برم توی اتاق کلی کاردارم...
پرید بغلمو گونه مو یه ماچ گنده کرد...دستشو گرفتمو گفتم
_این شوهرت ازت چی میکشه...راستی شنیدم بدون اینکا چیزی به داداشیت بگی رفتی شوهرکردی...پدرسوخته
پرید بغلمو گفت ...پی پی جووون...شوکول ندوره...(درجریانید که ...)ازخودم جداش کردم که صدای تث تق کفشی توجهمو جلب کرد..دستای سمیرای ترسو رو گرفته بودم ببکه ازترس سکته نزنه...خواهرم واقعیم نبود ولی خواهرشیریم که بود...
چشمامو به پله هادوختم دختری بااندتم زیابا ولباسی که شبیه لباسی بود که برای بهارازلیدی شاپ خریدم...باژست همیشگیه بهارکم راه میرفت اشکی ازگوشه ی چشمام فرار کرد...موهای بازش توی هوا رقص زیبایی رو رقم زده بود.. هرچه نزدیک ترمیشد...بیشترشبیه بهارمیشد...وقتی باحواسپرتی جلوی پای سمیرای ترسو قرار گرفت و با عشوه و نازدست درموهاش گزد..وقتی دهان بازکردو حرف زد...اون لحظه خشک شدم...
مگه میشه...هنوزنرسیده...پیداش کردم ...این همون بهارک من بود...چقدرلاغرشده بود...وقتی پابه فرارگذاشت به خودم اومدم...به سمت دویدم...اما وقتی رسیدم که دربسته شد...صدای گریه هاش منو بدحال ترمیکرد...
صدای موسیقی ازاتاقش میومد...وقتی کمی گوش دادم...فهمیدم این همون آهنگه...نباید اینو گوش بده...نباید..به درمیکوبیدم ...صداش میزدم...
_بهار...بهار دروواکن...بهاردرو واکن....سمیراااااا کجاااییی....بهارعزیزم توروخدا اون آهنگو قطع کن...بهارم...عزیزم خواهش میکنم...درو واکن...همه چیو توضیح میدم...سمیرااااا کدوم گوری هستی....
یهارتورو خدا بازکن..بیا منو بزن...بیا منو بکش ولی اینجوری نکن...بهت التماس میکنم..اگه میخوای ازاینجا میرم...بخدا نمیدونستم اینجایی...توروخدا...خواهش میکنم....درو میشکنمااا تورو به هرکی میپرستی..بازکن این لعنتیو...دیگه زجه میزدم...پشت درزانو زده بودم...واشک میریختم....سمیرا ترسون و لرزون اومد پیشم...یدک این درو پیدا کردم بیا ...شاید لازمت بشه...
یدکو انداختم توی قفل ...دودور پیچوندم که باصدای تیکی بازشد...
آهنگ روی تکراربود...اتاق بهم ریخته بود...ازتوی حمام صدای گریه میومد...هرکاری ازش برمیومد...وقتی این آهنگو گوش میداد یعنی بریده...یعنی فقط مرگ....دره حمامو بازکردمو تن کزکرده و زانو به بغل گرفته ی بهارکم رو گوشه حموم زیردوش دیدم...تیغی که دستش بودو موهای بهم ریختش پارادوکس وحشت انگیزی رو ایجاد گرده بود...سریعا بایه ترفند سریع درحمامو قفل کردم...تیغو ازدستش ییرون کشیدمو توی سطل زباله ی حمام پگفرو کردم...حالا دیگه تیغی درکارنبود...رفتم جلو وخواستم صورتشو نوازش کنم که با بی میلی بهارمواجهه شدم...بالحن ملتمسی گفتم
_بهار...
+ولم کن...اومدم اینجا فراموشت کنم بازم اومدی ..._بهار...
دادزد..
+اسممو نبر...توی لعنتی با بهترین دوستم ریختین روهم...توخجالت نمیکشی.؟؟خیانت های تو کی تمون میشن...خسته شدم..مگه نگفتم تحمل ندارم...مگه نگفتم طاقت ندارم...بد شکستی منو پندار...حالم ازت بهم میخوره....متنفرم ازت...توی عوضی ...اه...دیگه دوستت ندارم عوضی دیگه دوستت ندارم...گحالم ازت بهم میخوره...همینو میخواستی...نه؟؟دیدی دیگه ...شکستنمو دید دیگه حالا برو....من ویگه فراموشت کردم..
دستامو حایل بدنش کردم...به شدت تکونش میدادم باهرحرفم ...
+دروغ میگی....داری دروغ میگی....هنوزم اون لباسیو میپوشی که من دوست دارم..اون جرو رفتار میکنی که من دوست دارم...هنوزم همون جوری موهاتو آزاد میزاری...هنوزم منو دوست داری...میفهمی...نمیفهمی....چرا رفتی؟؟ها؟
+هه ...زکی ..یکی باید همین سوالو از خودت بپرسه...چرا رفتی...اصن ساده تربگم...چرا یهویی دلتو زدم ..رفتی دیگه هم نیومدی...حالا میگی هنوزم دوست دارم....نه من بهت فکرهم نمیکنم....هنوزم نتونستم خودمو جمعو جور کنم....
_اگربهت بگم همه چیز سوتفاهم بوده؟
+منم که خررررر باورمیکنم....
_اگه باسند باشه...
توی بغل گرفته بودمش که محکم میزد روی سینم....
+حتی اگر خداهم بیادروی زمین بگه توراست میگی ...باورش برام سخته...
_حالا میبینی....یا امروز هرو اینجا خودکشی میکنبم میمیریم. یا اینکه باید اول حرفامو بشنوی و بعدتصمیم بگیری ..
خواهش میکنم...
+بگو. .
_اینجا؟
+کجا...؟
_فردا توی اتاقم...بهت التماس میکنم...به جون فربد.(یچه ای یتیم که بهاره خر جیشو میده و عاشقشه....) وقتی اسم فربد رو آوردم چشماش برق زد بینیشو تمیزکرد...+برو بیرون یه دوش میگیرم میام بیرون..._نچ نمیرم...هنوز محرمیمااااا اوکی؟
فقط روی یه تیکه کاغذ....
_اختیارداری تمام اعتب
بعدازهماهنگیای لازم باسمیرا وارد خونه شدم...هیشکی نبود...فقط سمیرا...وارد خونه که شدم دریت روبه روی پله ها
_خوب جناب پندارمحبی عزیز...مرده و قولش...هله هوله رو بده بیاد...
+لواشکی رو ازتوی یکی ازساکام بیرون کشیدم...
_بگیراینو حالاهم بذار برم توی اتاق کلی کاردارم...
پرید بغلمو گونه مو یه ماچ گنده کرد...دستشو گرفتمو گفتم
_این شوهرت ازت چی میکشه...راستی شنیدم بدون اینکا چیزی به داداشیت بگی رفتی شوهرکردی...پدرسوخته
پرید بغلمو گفت ...پی پی جووون...شوکول ندوره...(درجریانید که ...)ازخودم جداش کردم که صدای تث تق کفشی توجهمو جلب کرد..دستای سمیرای ترسو رو گرفته بودم ببکه ازترس سکته نزنه...خواهرم واقعیم نبود ولی خواهرشیریم که بود...
چشمامو به پله هادوختم دختری بااندتم زیابا ولباسی که شبیه لباسی بود که برای بهارازلیدی شاپ خریدم...باژست همیشگیه بهارکم راه میرفت اشکی ازگوشه ی چشمام فرار کرد...موهای بازش توی هوا رقص زیبایی رو رقم زده بود.. هرچه نزدیک ترمیشد...بیشترشبیه بهارمیشد...وقتی باحواسپرتی جلوی پای سمیرای ترسو قرار گرفت و با عشوه و نازدست درموهاش گزد..وقتی دهان بازکردو حرف زد...اون لحظه خشک شدم...
مگه میشه...هنوزنرسیده...پیداش کردم ...این همون بهارک من بود...چقدرلاغرشده بود...وقتی پابه فرارگذاشت به خودم اومدم...به سمت دویدم...اما وقتی رسیدم که دربسته شد...صدای گریه هاش منو بدحال ترمیکرد...
صدای موسیقی ازاتاقش میومد...وقتی کمی گوش دادم...فهمیدم این همون آهنگه...نباید اینو گوش بده...نباید..به درمیکوبیدم ...صداش میزدم...
_بهار...بهار دروواکن...بهاردرو واکن....سمیراااااا کجاااییی....بهارعزیزم توروخدا اون آهنگو قطع کن...بهارم...عزیزم خواهش میکنم...درو واکن...همه چیو توضیح میدم...سمیرااااا کدوم گوری هستی....
یهارتورو خدا بازکن..بیا منو بزن...بیا منو بکش ولی اینجوری نکن...بهت التماس میکنم..اگه میخوای ازاینجا میرم...بخدا نمیدونستم اینجایی...توروخدا...خواهش میکنم....درو میشکنمااا تورو به هرکی میپرستی..بازکن این لعنتیو...دیگه زجه میزدم...پشت درزانو زده بودم...واشک میریختم....سمیرا ترسون و لرزون اومد پیشم...یدک این درو پیدا کردم بیا ...شاید لازمت بشه...
یدکو انداختم توی قفل ...دودور پیچوندم که باصدای تیکی بازشد...
آهنگ روی تکراربود...اتاق بهم ریخته بود...ازتوی حمام صدای گریه میومد...هرکاری ازش برمیومد...وقتی این آهنگو گوش میداد یعنی بریده...یعنی فقط مرگ....دره حمامو بازکردمو تن کزکرده و زانو به بغل گرفته ی بهارکم رو گوشه حموم زیردوش دیدم...تیغی که دستش بودو موهای بهم ریختش پارادوکس وحشت انگیزی رو ایجاد گرده بود...سریعا بایه ترفند سریع درحمامو قفل کردم...تیغو ازدستش ییرون کشیدمو توی سطل زباله ی حمام پگفرو کردم...حالا دیگه تیغی درکارنبود...رفتم جلو وخواستم صورتشو نوازش کنم که با بی میلی بهارمواجهه شدم...بالحن ملتمسی گفتم
_بهار...
+ولم کن...اومدم اینجا فراموشت کنم بازم اومدی ..._بهار...
دادزد..
+اسممو نبر...توی لعنتی با بهترین دوستم ریختین روهم...توخجالت نمیکشی.؟؟خیانت های تو کی تمون میشن...خسته شدم..مگه نگفتم تحمل ندارم...مگه نگفتم طاقت ندارم...بد شکستی منو پندار...حالم ازت بهم میخوره....متنفرم ازت...توی عوضی ...اه...دیگه دوستت ندارم عوضی دیگه دوستت ندارم...گحالم ازت بهم میخوره...همینو میخواستی...نه؟؟دیدی دیگه ...شکستنمو دید دیگه حالا برو....من ویگه فراموشت کردم..
دستامو حایل بدنش کردم...به شدت تکونش میدادم باهرحرفم ...
+دروغ میگی....داری دروغ میگی....هنوزم اون لباسیو میپوشی که من دوست دارم..اون جرو رفتار میکنی که من دوست دارم...هنوزم همون جوری موهاتو آزاد میزاری...هنوزم منو دوست داری...میفهمی...نمیفهمی....چرا رفتی؟؟ها؟
+هه ...زکی ..یکی باید همین سوالو از خودت بپرسه...چرا رفتی...اصن ساده تربگم...چرا یهویی دلتو زدم ..رفتی دیگه هم نیومدی...حالا میگی هنوزم دوست دارم....نه من بهت فکرهم نمیکنم....هنوزم نتونستم خودمو جمعو جور کنم....
_اگربهت بگم همه چیز سوتفاهم بوده؟
+منم که خررررر باورمیکنم....
_اگه باسند باشه...
توی بغل گرفته بودمش که محکم میزد روی سینم....
+حتی اگر خداهم بیادروی زمین بگه توراست میگی ...باورش برام سخته...
_حالا میبینی....یا امروز هرو اینجا خودکشی میکنبم میمیریم. یا اینکه باید اول حرفامو بشنوی و بعدتصمیم بگیری ..
خواهش میکنم...
+بگو. .
_اینجا؟
+کجا...؟
_فردا توی اتاقم...بهت التماس میکنم...به جون فربد.(یچه ای یتیم که بهاره خر جیشو میده و عاشقشه....) وقتی اسم فربد رو آوردم چشماش برق زد بینیشو تمیزکرد...+برو بیرون یه دوش میگیرم میام بیرون..._نچ نمیرم...هنوز محرمیمااااا اوکی؟
فقط روی یه تیکه کاغذ....
_اختیارداری تمام اعتب
۸.۲k
۳۰ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.