شب بود حول و حوش ساعت دو شایدم دو ونیم... ب عکسش خیره شده
شب بود حول و حوش ساعت دو شایدم دو ونیم... ب عکسش خیره شده بودم....چشام سوزمیداد چندشب بودتماما گریه میکردم دلم هواشو کرده بود....بهم پی ام داد سلام نفسم...قلبم تندتندمیزد متحیر شدم...ما دوهفته است قهریم...باخوشحالی جواب دادم سلام ب روی ماهت...کلی باهام حرف زد یکدفعه گفت نفسم دیشب یادته گفتی فرداشب عکسه بچهه رو میفرستم...مخم داغ کرد...کدوم دیشب...کدوم عکس...گفتم مگ منو نمیشناسی؟؟؟گفت مگ میشه ادم عشقشو نشناسه؟؟؟گفتم خب ما ک دوهفتست قهریم دیشب حرفی نزدیم....انگاربهش تلنگر زدم...یکدفعه اسم دوست صمیمو آورد گفت مگه تونیستی؟؟؟گفتم نه وخودمو معرفی کردم...بعدش پی ام داد:ببخش من اسمتو یادم رفت حذف کنم اشتباه شد...
چ اشتباه تلخی....
داستان از خودم بود چطوره؟؟.
چ اشتباه تلخی....
داستان از خودم بود چطوره؟؟.
۲.۵k
۱۶ آبان ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.