عشق بی انتها پارت ۹۲
#بوساگ
از اونجا رفتم نشستم رو یه میز که اونجاست و پاهامو تکون دادمو تو گوشیمو نگاه میکردم که جونگ کوک اومد اوففف خیلی جذاب و هات شده بود نگاه نکردم تو گوشیمو نگاه کردم سرمو دوباره گرفتم بالا اما محو شدم که صدام زد کوک:بوساگ هعی کجایی هو هو با بشکنش به خودم من:هان چیه کوک:چته حالت خوبه من:آره خوبم کوک:کجایی صد دفعه صدات زدم من:لعنتی با این استایلی که زدی قلبم داشت میزد بیرون کوک:خوب شدم من:نه عالی شد از جذابم اونور تر کوک:هوم چون اجارمم خیلی به هات بودن میزنه من:اوففف خیله خوب برو بیشتر از این دلبری نکن برو کوک:باشه میرم خوابوندم تو صورت خودم من:به خودت بیا رفت روی صحنه منم از پشت نگاش میکردم نابود شدم کلا انگار که برای اولین بار دیده باشیش و اینجوری براش بمیری یه بطری آب اونجا بود برداشتم خوردم بعد گذاشتم زمین دوباره نگاه کردم چقدر عرق کرده بود من:وایی دیگه نمی تونم نگاه کنم میرم اونور رفتم اونور نشستم که اجرا تموم شد و اومدن نفس نفس میزد کوک:بوساگ من:هوم رفتم پیشش من:پسر چقدر عرق کردی تو بیا اینجا بشین تا عرقتو پاک کنم کوک:باشه نشست رو صندلیو من بدن خیسشو خشک میکردم زیر گردنش صورتش پیشونیش خشک کردم بعد بادش زدم من:خوبی کوک:آره یکم خسته شدم من:اوخی بریم خونه یکم استراحت کنی خوب میشه کوک:آره بوساگ من:هوم کوک:من امروز اصلا اون لباتو بوس نکردما من:یواش تر کوک:باشه فقط یکم بیا جلو تا عطرتو بگو کنم من:باشه رفتم جلوتر جونگ کوک عطرمو بو میکرد کوک:آه حالم بهتر شد ولی من خونه باهات کار دارم من:باشه تو شب آزادی کوک:اوو به چه مناسبت من:۱:امروز خیلی جذاب شدی و خودمم یجورایی آره کوک:خوب من:۲:چون امروز اصلا بوس ندادی اجازه میدم کوک:خوب من:خوب به جمالت همین کوک:میبینم راه اومدی من:یجورایی بعد رفتم عقب کوک:آخ امشب باهات کار دارم من:میدونم چه بلایی سرم میاد پس نگو کوک:خیله خوب نمیگم چون خودت میدونی
از اونجا رفتم نشستم رو یه میز که اونجاست و پاهامو تکون دادمو تو گوشیمو نگاه میکردم که جونگ کوک اومد اوففف خیلی جذاب و هات شده بود نگاه نکردم تو گوشیمو نگاه کردم سرمو دوباره گرفتم بالا اما محو شدم که صدام زد کوک:بوساگ هعی کجایی هو هو با بشکنش به خودم من:هان چیه کوک:چته حالت خوبه من:آره خوبم کوک:کجایی صد دفعه صدات زدم من:لعنتی با این استایلی که زدی قلبم داشت میزد بیرون کوک:خوب شدم من:نه عالی شد از جذابم اونور تر کوک:هوم چون اجارمم خیلی به هات بودن میزنه من:اوففف خیله خوب برو بیشتر از این دلبری نکن برو کوک:باشه میرم خوابوندم تو صورت خودم من:به خودت بیا رفت روی صحنه منم از پشت نگاش میکردم نابود شدم کلا انگار که برای اولین بار دیده باشیش و اینجوری براش بمیری یه بطری آب اونجا بود برداشتم خوردم بعد گذاشتم زمین دوباره نگاه کردم چقدر عرق کرده بود من:وایی دیگه نمی تونم نگاه کنم میرم اونور رفتم اونور نشستم که اجرا تموم شد و اومدن نفس نفس میزد کوک:بوساگ من:هوم رفتم پیشش من:پسر چقدر عرق کردی تو بیا اینجا بشین تا عرقتو پاک کنم کوک:باشه نشست رو صندلیو من بدن خیسشو خشک میکردم زیر گردنش صورتش پیشونیش خشک کردم بعد بادش زدم من:خوبی کوک:آره یکم خسته شدم من:اوخی بریم خونه یکم استراحت کنی خوب میشه کوک:آره بوساگ من:هوم کوک:من امروز اصلا اون لباتو بوس نکردما من:یواش تر کوک:باشه فقط یکم بیا جلو تا عطرتو بگو کنم من:باشه رفتم جلوتر جونگ کوک عطرمو بو میکرد کوک:آه حالم بهتر شد ولی من خونه باهات کار دارم من:باشه تو شب آزادی کوک:اوو به چه مناسبت من:۱:امروز خیلی جذاب شدی و خودمم یجورایی آره کوک:خوب من:۲:چون امروز اصلا بوس ندادی اجازه میدم کوک:خوب من:خوب به جمالت همین کوک:میبینم راه اومدی من:یجورایی بعد رفتم عقب کوک:آخ امشب باهات کار دارم من:میدونم چه بلایی سرم میاد پس نگو کوک:خیله خوب نمیگم چون خودت میدونی
۱۱.۰k
۱۶ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.