بین زلفانِ کمندت،دسته ای گُل میزنم
بین زلفانِ کمندت،دسته ای گُل میزنم
از نگاهِ ماهتاب تا ابرها پُل میزنم
محوِ آن تیرگی در چشمان زیبایت شده
بانگاهم در نگاه عاشقت زُل میزنم
شهر دل را نورباران با رُخِ خورشیدیت
کرده و پیشواز، نغمه های بلبل میزنم
گرچه روی خوش ندیدم.یک دَم از چرخ وفلک
شادمان از بودنت.مُهر تحمل میزنم
لیلیا از هُرمِ آغوشت انرژی یافته
مثل مجنون در شبِ تار هم تجمّل میزنم
نذر کردم تا به پاسِ داشتنت ای خوبِ من
یک غزل شعر و یه دنیا گُل و سنبل میزنم
تو همان سنگِ صبوری.من پریشِ خسته دل
صبر وتاب وطاقتت.با او توکّل میزنم
از نگاهِ ماهتاب تا ابرها پُل میزنم
محوِ آن تیرگی در چشمان زیبایت شده
بانگاهم در نگاه عاشقت زُل میزنم
شهر دل را نورباران با رُخِ خورشیدیت
کرده و پیشواز، نغمه های بلبل میزنم
گرچه روی خوش ندیدم.یک دَم از چرخ وفلک
شادمان از بودنت.مُهر تحمل میزنم
لیلیا از هُرمِ آغوشت انرژی یافته
مثل مجنون در شبِ تار هم تجمّل میزنم
نذر کردم تا به پاسِ داشتنت ای خوبِ من
یک غزل شعر و یه دنیا گُل و سنبل میزنم
تو همان سنگِ صبوری.من پریشِ خسته دل
صبر وتاب وطاقتت.با او توکّل میزنم
۷۳۴
۱۷ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.