عشق بی انتها پارت۷
#بوساگ
کوک داشت میرفت پایین همین که رسید به آخر یهو از پشت برگشت افتاد با کمر رو زمین من:وایی کوک حالت خوبه کوک:عاه نمیدونم بیا پایین دوییدم رفتم پایین من:مامان آشغال نداریم مامان:چرا دخترم بیا ببر من:باشه آشغالارو الکی بردم دوییدم رفتم پایین رفتم سمت کوک من:کوک حالت خوبه کوک:خوبم خوبم نگران نباش من:خوب بلند شو اوخ همه جات خاکی شد لباسشو تکوند بعد دوباره لبامو بوسیدو رفت من:خداحافظی کردم رفتم تو خونه درو که باز کردم دیدم مامانم با کفش پاشنه بلند جلوم وایساده من:م م مامان چیزی شده یهو موهامو گرفت من:آیایا مامان موهام موهام اویی مامان:باز اون پسره بعد اومد تو رو بوسید من:مامان توضیح میدم ول کن توضیح میدم بهت بعد موهامو ول کرد بازومو گرفت مرتم کرد تو اتاق گرفت زدتم من:مامان اون دوست پسرم بود مامان:اون دوست پسرت بود من:آره بود مامان:پس اون شب من :نه اونشب هیچی رابطه ای نداشتیم تازه باهم دوست شدیم مامان:واقعا من:آره بعد رفت بیرون منم موهامو صاف کردم رفتم رو تختم دراز کشیدم و خوابم برد صبح پاشدم با مامانم حرف نمیزدم صبحونمو خوردمو رفتم کمپانی تویه راه داشتم میرفتم که یکی با ماشین اومد گفت عایی دختر خوشگل کجا میری تو ماشین یه عالمه پسر بودبرگشتم دیدم مزاحم بود رفتم جلوتر گفت بیا برسونمت من:برو گمشو عوضی بعد ماشینو نگه داشت پیاده شد اومد موچ دستمو گرفت من:هویی به من دست نزن ولم کن (سر صبحی مزاحمتون برای یه دختر جلل خالق😐) گفتم وا کن دست منو هوشش بعد انقدر موچ دستمو فشار داد که کبود شد(آماده اید برا کتک کتک😁)
#کوک
داشتم میرفتم سمت خونه بوساگ که ببرمش اما تو راه دیدمش یه چند تا مردم جلوشو گرفتن یهو دیدم یکی زد تو صورت بوساگ افتاد رو زمین منم وایسادم از ماشین پیاده شدم رفتم جلو نردرو گرفتم یدونه با مشت خوابوندم تو دهن مرده کوک:بوساگ من:کوک بعد بلندش کردم از رو زمین حالت خوبه (اوه اوه😎👊👊) بوساگ:آره خوبم بعد برگشتم سمت من:تو به چه حقی دست رو این دختر بلند میکنی صاحب نداره مردهم گفت تو مگه کیشی اصلا به تو چه (خوشنت اینجا زیاده😐😶) کوک:من همه کسشم گوه نخور به منم مربوطه یهو حلم داد منم گرفتم کتکش زدم این همه مرد امابه پایه من نرسیدن همشونو زدم با حرکات رزمی(بزنش کوک بزنش اینجارو به نطرم صحنه آهسته کنید چون تیکه هاش آهستس😎جون) همشونو زدم بعد سوار ماشینشون شدن و در رفتن دوباره رفتم سمتش داشت گریه میکرد دستشو گذاشته بود جلو صورتش بعد دستشو برداشتم گفتم تموم شد گریه نکن بعد گرفتم بغلش کردم اونم بغلم کرد بعد صورتشو نگاه کردم هوففف چرا خودت رفتی میخواستم بیام دنبالت بوساگ:نمیدونستم میخوای بیای نگفته بودی من:یعنی نمیتونستم سوپرایزت کنم😂
کوک داشت میرفت پایین همین که رسید به آخر یهو از پشت برگشت افتاد با کمر رو زمین من:وایی کوک حالت خوبه کوک:عاه نمیدونم بیا پایین دوییدم رفتم پایین من:مامان آشغال نداریم مامان:چرا دخترم بیا ببر من:باشه آشغالارو الکی بردم دوییدم رفتم پایین رفتم سمت کوک من:کوک حالت خوبه کوک:خوبم خوبم نگران نباش من:خوب بلند شو اوخ همه جات خاکی شد لباسشو تکوند بعد دوباره لبامو بوسیدو رفت من:خداحافظی کردم رفتم تو خونه درو که باز کردم دیدم مامانم با کفش پاشنه بلند جلوم وایساده من:م م مامان چیزی شده یهو موهامو گرفت من:آیایا مامان موهام موهام اویی مامان:باز اون پسره بعد اومد تو رو بوسید من:مامان توضیح میدم ول کن توضیح میدم بهت بعد موهامو ول کرد بازومو گرفت مرتم کرد تو اتاق گرفت زدتم من:مامان اون دوست پسرم بود مامان:اون دوست پسرت بود من:آره بود مامان:پس اون شب من :نه اونشب هیچی رابطه ای نداشتیم تازه باهم دوست شدیم مامان:واقعا من:آره بعد رفت بیرون منم موهامو صاف کردم رفتم رو تختم دراز کشیدم و خوابم برد صبح پاشدم با مامانم حرف نمیزدم صبحونمو خوردمو رفتم کمپانی تویه راه داشتم میرفتم که یکی با ماشین اومد گفت عایی دختر خوشگل کجا میری تو ماشین یه عالمه پسر بودبرگشتم دیدم مزاحم بود رفتم جلوتر گفت بیا برسونمت من:برو گمشو عوضی بعد ماشینو نگه داشت پیاده شد اومد موچ دستمو گرفت من:هویی به من دست نزن ولم کن (سر صبحی مزاحمتون برای یه دختر جلل خالق😐) گفتم وا کن دست منو هوشش بعد انقدر موچ دستمو فشار داد که کبود شد(آماده اید برا کتک کتک😁)
#کوک
داشتم میرفتم سمت خونه بوساگ که ببرمش اما تو راه دیدمش یه چند تا مردم جلوشو گرفتن یهو دیدم یکی زد تو صورت بوساگ افتاد رو زمین منم وایسادم از ماشین پیاده شدم رفتم جلو نردرو گرفتم یدونه با مشت خوابوندم تو دهن مرده کوک:بوساگ من:کوک بعد بلندش کردم از رو زمین حالت خوبه (اوه اوه😎👊👊) بوساگ:آره خوبم بعد برگشتم سمت من:تو به چه حقی دست رو این دختر بلند میکنی صاحب نداره مردهم گفت تو مگه کیشی اصلا به تو چه (خوشنت اینجا زیاده😐😶) کوک:من همه کسشم گوه نخور به منم مربوطه یهو حلم داد منم گرفتم کتکش زدم این همه مرد امابه پایه من نرسیدن همشونو زدم با حرکات رزمی(بزنش کوک بزنش اینجارو به نطرم صحنه آهسته کنید چون تیکه هاش آهستس😎جون) همشونو زدم بعد سوار ماشینشون شدن و در رفتن دوباره رفتم سمتش داشت گریه میکرد دستشو گذاشته بود جلو صورتش بعد دستشو برداشتم گفتم تموم شد گریه نکن بعد گرفتم بغلش کردم اونم بغلم کرد بعد صورتشو نگاه کردم هوففف چرا خودت رفتی میخواستم بیام دنبالت بوساگ:نمیدونستم میخوای بیای نگفته بودی من:یعنی نمیتونستم سوپرایزت کنم😂
۱۴.۵k
۲۰ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.