ما به هم قول داده بودیم...
ما به هم قول داده بودیم...
قول داده بودیم که اگه یک لحظه از هم جدا باشیم، قدر یک عمر دلواپس همدیگه باشیم...
ما به هم قول داده بودیم که تا دنیا دنیاس، باهم باشیم...
جدا نشیم...
مثل دوتا خواهر همیشه کنار هم باشیم...
من میخواستم کاری کنم تا درد هات فراموشت بشه...
اما تو...
تو، من رو فراموش کردی...
خواستم تسکینی برای درد هات بشم تا شادی هارو باهم تقسیم کنیم...
اما تو...
تو چشماتو روم بستی و شادی هات رو تقدیم دیگری کردی...
هرچقدر تلاش کردم بمونی ، نشد...
میدونم؛ دلت میخواست بری...
ولی مگه چی کم گذاشتم؟
واقعا چی کم گذاشتم؟
باهام چیکار کردی که بعد رفتنت دیگه به کسی اعتماد ندارم...
دیگه با کسی دوست نمیشم...
معنی دوستی رو با تو فهمیدم...
معنی خوشحالی رو با تو فهمیدم...
باتو...
تویی که با رفتنت خوشحالیم رو بردی و زندگیم رو بی روح کردی...
الان که داری این متن رو میخونی؛ بدون هنوز هم مثل اون روزا دوستت دارم...
قول میدم اگه برگردی...
اگه برگردی همون بشم که تو میخوای...
کاش دوباره برگردی پیشم...
دوباره برگردی و مثل اون روزا وسط زمستون بستنی بخوریم و تو حیاط مدرسه راه بریم...
یعنی میشه دوباره برگردی و من بقلت کنم؟
یعنی میشه دوباره برگردی و کنارم باشی؟
امسال آخرین فرصته...
از سال دیگه شاید هیچ وقت من و تو نتونیم همدیگه رو ببینیم...
یعنی میشه توی همین روزهای آخر، بیای و تکه های قلب شکسته ام رو کنار هم بزاری...
خب، شاید هیچ وقت برنگردی...
ولی هرجای دنیا که هستی ، میخوام بدونی یه نفر هست که بدون فکر به اتفاقات گذشته، خالصانه دوستت داره...
من دره قلبم همیشه باز میمونه تا شاید یه روز رد شی و یه نگاهی هم به قلب شکستم بندازی...
بهترین آرزوهارو برات دارم و امیدوارم با هرکی که هستی خوشحال باشی و از لحظه به لحظه ی زندگیت لذت ببری...
دوستت دارم دوست داشتنی ترین رفیق دنیا...
♡خوشحال میشم نظرتون رو درمورد دلنوشتم بدونم♡
قول داده بودیم که اگه یک لحظه از هم جدا باشیم، قدر یک عمر دلواپس همدیگه باشیم...
ما به هم قول داده بودیم که تا دنیا دنیاس، باهم باشیم...
جدا نشیم...
مثل دوتا خواهر همیشه کنار هم باشیم...
من میخواستم کاری کنم تا درد هات فراموشت بشه...
اما تو...
تو، من رو فراموش کردی...
خواستم تسکینی برای درد هات بشم تا شادی هارو باهم تقسیم کنیم...
اما تو...
تو چشماتو روم بستی و شادی هات رو تقدیم دیگری کردی...
هرچقدر تلاش کردم بمونی ، نشد...
میدونم؛ دلت میخواست بری...
ولی مگه چی کم گذاشتم؟
واقعا چی کم گذاشتم؟
باهام چیکار کردی که بعد رفتنت دیگه به کسی اعتماد ندارم...
دیگه با کسی دوست نمیشم...
معنی دوستی رو با تو فهمیدم...
معنی خوشحالی رو با تو فهمیدم...
باتو...
تویی که با رفتنت خوشحالیم رو بردی و زندگیم رو بی روح کردی...
الان که داری این متن رو میخونی؛ بدون هنوز هم مثل اون روزا دوستت دارم...
قول میدم اگه برگردی...
اگه برگردی همون بشم که تو میخوای...
کاش دوباره برگردی پیشم...
دوباره برگردی و مثل اون روزا وسط زمستون بستنی بخوریم و تو حیاط مدرسه راه بریم...
یعنی میشه دوباره برگردی و من بقلت کنم؟
یعنی میشه دوباره برگردی و کنارم باشی؟
امسال آخرین فرصته...
از سال دیگه شاید هیچ وقت من و تو نتونیم همدیگه رو ببینیم...
یعنی میشه توی همین روزهای آخر، بیای و تکه های قلب شکسته ام رو کنار هم بزاری...
خب، شاید هیچ وقت برنگردی...
ولی هرجای دنیا که هستی ، میخوام بدونی یه نفر هست که بدون فکر به اتفاقات گذشته، خالصانه دوستت داره...
من دره قلبم همیشه باز میمونه تا شاید یه روز رد شی و یه نگاهی هم به قلب شکستم بندازی...
بهترین آرزوهارو برات دارم و امیدوارم با هرکی که هستی خوشحال باشی و از لحظه به لحظه ی زندگیت لذت ببری...
دوستت دارم دوست داشتنی ترین رفیق دنیا...
♡خوشحال میشم نظرتون رو درمورد دلنوشتم بدونم♡
۲۱.۵k
۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.