وسط یه عالمه لذتی
وسط یه عالمه لذتی
توو بغلش
سرت رو شونه هاشه
دلت یه جور دیگه میزنه
گرمی
تنت داغِ داااااغه
آروم و منطقی توو گوشت میگه:
( با خودت میگی الان مثل همیشه میخواد بگه دوست داره )
میشنوی: برو دنبال زندگیت، خوشبختید، آرزوهات
چیزایی که با من بهشون نمی رسی...
سرتو می کشی عقب
توو چشماش دنبال همیشگیاتون میگردی
اما نگاهشو رو دیوار روبرو پیدا می کنی...
تنت سرد میشه
سرت گیج میزنه
به پاهات نگا می کنی
بهشون گفتن برو... برو که برسی به خوشبختی،
به دستات نگا می کنی می بینی هنوز یه جا گیره...
شبیه اون پیراهن خیس آویزون از بند رخت
تاب میخوری
تاب میخوری
تاب میخوری
آفتاب یه جوری منطقی می تابه که خشکت می کنه
خودتو از رو بند رخت جمع می کنی
تا می کنی
می بری میزاری توو کمد
با خودت میگی: لابد واسه روزای خوشبختی...
از اون لباسایی میشی که به تنت زار میزنه
توو بغلش
سرت رو شونه هاشه
دلت یه جور دیگه میزنه
گرمی
تنت داغِ داااااغه
آروم و منطقی توو گوشت میگه:
( با خودت میگی الان مثل همیشه میخواد بگه دوست داره )
میشنوی: برو دنبال زندگیت، خوشبختید، آرزوهات
چیزایی که با من بهشون نمی رسی...
سرتو می کشی عقب
توو چشماش دنبال همیشگیاتون میگردی
اما نگاهشو رو دیوار روبرو پیدا می کنی...
تنت سرد میشه
سرت گیج میزنه
به پاهات نگا می کنی
بهشون گفتن برو... برو که برسی به خوشبختی،
به دستات نگا می کنی می بینی هنوز یه جا گیره...
شبیه اون پیراهن خیس آویزون از بند رخت
تاب میخوری
تاب میخوری
تاب میخوری
آفتاب یه جوری منطقی می تابه که خشکت می کنه
خودتو از رو بند رخت جمع می کنی
تا می کنی
می بری میزاری توو کمد
با خودت میگی: لابد واسه روزای خوشبختی...
از اون لباسایی میشی که به تنت زار میزنه
۷.۵k
۱۶ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.