قصه گو قصه نگو واسه خوابوندن من سعی بیهوده نکن واسه ی مون
قصه گو قصه نگو واسه خوابوندن من سعی بیهوده نکن واسه ی موندن من قصه گوی خوب من حرفاش برام ترانه بود قصه هایی ک میگفت قصه ی عاشقانه بود صحبت بود خلقت ادم ک میشد قصه ی ادمو حوا رو میگفت میدونست ک تشنه ی محبتم قصه ی مجنونه لیلا رو میگفت.قدرت عشقو اگه میخواست بگه قصه ی شیرینو فرهادو میگفت صحبت از بازیه تقدیر اگه بود قصه ی شیرینه شهرزادو میگفت .لحضه ی فاجعه وقتی میرسید اشک توی چشمای من حلقه میبست وقتی ک اشکارو تو چشام میدید میومد ب داد چشمام میرسید میشکست خوب من هر طلسم از ارزوم یادمه خوب یادمه زیر لب صدا میزداین کاراشام واسه من ی قصه بود رفتنش برام ی دنیا غصه بود
۱.۶k
۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.